- ارسالیها
- 10,310
- پسندها
- 25,053
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #61
به دیوار پشتسر فالویس نگاه کرد. درست بالای صندلی گهوارهایاش، به روی میخی نزدیک به تصویری سیاه و بیشکل دستهای کلید آهنین دید. لحظاتی به آن کلیدها خیره شد. تک کلیدی جدای از آنها به روی همان میخ آویزان بود. یادش آمد، بارها این کلید را در دستان فال و بیاتریس دیده بود. از جایش بدون ایجاد ذرهای صدا بلند شد و میز بزرگ را دور زد. با دقت گام برمیداشت تا حتی لبههای لباس بلندش به چیزی روی میز گیر نکند و صدایی ایجاد نشود. از فاصلهی کم میان دیوار و پشتی صندلی فالویس با دقت عبور کرد و بعد با نوک انگشتان باریک و بلندش کلید را گرفت و به آرامی آن را از روی میخ جدا کرد و بعد با همان آرامی و احتیاط راه رفته را برگشت. به سمت درب زیرزمین رفت. به قدری آهسته گام برمیداشت که حتی خودش هم صدای پای خودش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش