- ارسالیها
- 484
- پسندها
- 3,065
- امتیازها
- 17,083
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #71
هینی کشیدم و با دهنی باز شده به جایی که بود بد نگاه کردم.
- تابال! این چه حرفیه!
و این رو به کشیدهترین و سرزنشآمیزترین لحن ممکن گفتم. فکر به نبود شیرین هم قلبم رو ریزریز میکرد. فکرشم هراس داشت! تابال با مظلومیتی به دور از صداقت گفت:
- ببخشید خب!
یه اخم فرابنفش کردم و جدیوار گفتم:
- تکرار نشه!
فرصتی برای جواب پیدا نکرد چون سعید اومد و جای خالی شیرین رو پر کرد.
- پرنس و پرنسس چهطورن؟
بلافاصله لبخندی روی لبهام اومد. اما اینبار من بودم که فرصت جواب دادن پیدا نکردم چون تابال با ذوق بلند گفت:
- توام فهمیدی من پرنسسم!
یهو بدون هیچ مقدمهای خونه از صدای خنده پر شد! همه غشغش و قاهقاه و هاها هاها کنان میخندیدن. منم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع به خندیدن کردم. آخ خدا؛ به خودش گفت...
- تابال! این چه حرفیه!
و این رو به کشیدهترین و سرزنشآمیزترین لحن ممکن گفتم. فکر به نبود شیرین هم قلبم رو ریزریز میکرد. فکرشم هراس داشت! تابال با مظلومیتی به دور از صداقت گفت:
- ببخشید خب!
یه اخم فرابنفش کردم و جدیوار گفتم:
- تکرار نشه!
فرصتی برای جواب پیدا نکرد چون سعید اومد و جای خالی شیرین رو پر کرد.
- پرنس و پرنسس چهطورن؟
بلافاصله لبخندی روی لبهام اومد. اما اینبار من بودم که فرصت جواب دادن پیدا نکردم چون تابال با ذوق بلند گفت:
- توام فهمیدی من پرنسسم!
یهو بدون هیچ مقدمهای خونه از صدای خنده پر شد! همه غشغش و قاهقاه و هاها هاها کنان میخندیدن. منم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع به خندیدن کردم. آخ خدا؛ به خودش گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.