دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کردمهمان شاهم هرشبی بر خوان احسان و وفا
مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده باد
مولانا
در دیار ما، وفا حکمی ابد داشتدیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چـــون بشد دلبـــر و بـــا یار وفـادار چه کرد
حافظ
از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
کاظم بهمنی
یک دل که نه، صد دل دلباختهات ام!از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی
در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی
فغانی