- ارسالیها
- 441
- پسندها
- 6,120
- امتیازها
- 21,413
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #101
فراز قدم تند کرد، تنها گذاشتن ئاوان دلش را به شور انداخته بود، به در کوبید در دل قسم خورد که اگر بار دیگر خریت کرده باشد تلاشی برای نجات جانش نکند، حتی برای محکم کاری خود سنگی به دست گیری و برسر بیعقلش کوبید.
- ئاوان درو باز کن...ئاوان با توام...
صدای آب قطع شد و صدای چرخش کلید او را قدمی عقب کشاند و دخترک مفلوک رو به رویش کنار ستون در سر خورد. کنارش زانو زد و سر پایین افتاده ئاوان را با انگشت به بالا کشاند. لبان کبود و ترسی که درون گودیهای لرزان خمارش لانه کرده بود، ترساندش.
- خوبی؟
ئاوان هیچ نگفت و تنها به دست بهار که بر روی شانهاش نشسته سر چرخاند.
- ئاوانم خواهری، چت شد تو؟
دهانش گس بود و تلخ آب بیرون آمده، بر گلویش خش انداخته بود. نتوانست فریاد کند و تاریکی پس زند و...
- ئاوان درو باز کن...ئاوان با توام...
صدای آب قطع شد و صدای چرخش کلید او را قدمی عقب کشاند و دخترک مفلوک رو به رویش کنار ستون در سر خورد. کنارش زانو زد و سر پایین افتاده ئاوان را با انگشت به بالا کشاند. لبان کبود و ترسی که درون گودیهای لرزان خمارش لانه کرده بود، ترساندش.
- خوبی؟
ئاوان هیچ نگفت و تنها به دست بهار که بر روی شانهاش نشسته سر چرخاند.
- ئاوانم خواهری، چت شد تو؟
دهانش گس بود و تلخ آب بیرون آمده، بر گلویش خش انداخته بود. نتوانست فریاد کند و تاریکی پس زند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر