- ارسالیها
- 441
- پسندها
- 6,120
- امتیازها
- 21,413
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #111
***
دستانش دست آویز دسته آهنین چمدان کوچک بود و پاهایش درون کفشهای راحتی، ناراحت از قدم برداشتن. دست فرازکه به دست سردش خورد نگاه از زمین صیقلی گرفت و به سمت شیشههایی که لحظاتی قبل پشتش از بهار خداحافظی کرده بود چرخید.
- بیا دیگه؟
هر چه پسرک عجله داشت و قدمهایش را با وجود دو چمدان درون دستش بلند برمیداشت ئاوان بیحس حال پاهای خود را روی زمین میکشید تا شاید دهان گلایه او را ببندد. کارت پرواز در میان دستان فراز لقلق میزد و نگاه اشکی ئاوان به صفحه نمایش اطلاعات پرواز دو دو.
- چه جوری راضیش کردی؟
گویی دلش پر بود از گلایه و فراز مرد شنیدن گلایههایش نبود.
- آدم حروم لقمه، حروم لقمست.
سرش چرخید گویی بعد از دو ساعت کنار هم بودن تازه او را میدید، از دیدهاش دهانش باز ماند...
دستانش دست آویز دسته آهنین چمدان کوچک بود و پاهایش درون کفشهای راحتی، ناراحت از قدم برداشتن. دست فرازکه به دست سردش خورد نگاه از زمین صیقلی گرفت و به سمت شیشههایی که لحظاتی قبل پشتش از بهار خداحافظی کرده بود چرخید.
- بیا دیگه؟
هر چه پسرک عجله داشت و قدمهایش را با وجود دو چمدان درون دستش بلند برمیداشت ئاوان بیحس حال پاهای خود را روی زمین میکشید تا شاید دهان گلایه او را ببندد. کارت پرواز در میان دستان فراز لقلق میزد و نگاه اشکی ئاوان به صفحه نمایش اطلاعات پرواز دو دو.
- چه جوری راضیش کردی؟
گویی دلش پر بود از گلایه و فراز مرد شنیدن گلایههایش نبود.
- آدم حروم لقمه، حروم لقمست.
سرش چرخید گویی بعد از دو ساعت کنار هم بودن تازه او را میدید، از دیدهاش دهانش باز ماند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر