• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ئاوان | مسیحه.چ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع masihe.ch
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 961
  • کاربران تگ شده هیچ

masihe.ch

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/10/20
ارسالی‌ها
329
پسندها
4,899
امتیازها
21,133
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #51
ئاوان سری تکان داد و دست در کیف کردِ، دسته‌ای فاکتور بیرون کشید.
- پس قربون دستت اینا رو ببر برای یاقوت من فکر نکنم برسم...جواب استعلام بیاد باید پرونده سازی کنم و شناسنامه رو درست کنم!.

بهار فاکتورهارا از میان دست ئاوان کشید و او را به بیرون حول داد.
- باشه! خیالت راحت...! برو تا صدقی نرفته سر کلاس.
کلاسش با وراجی و خود شیرینی دانشجوها با تاخیر تمام شدو تمام مسیر را تا ایستگاه تاکسی‌ها دویده بود. باید عجله می‌کرد تا وقت اداری تمام نشده خود را به پلیس +10 می‌رساند و قال شناسنامه شوهر نشانده‌اش را می‌کند.
بی‌توجه به پسرک منتظر کنار تاکسی، درون تاکسی خود را جا داد و با گفتن دربست و یک تراور، راننده را مطیع خود کرد تا برای این بی‌قانونیش او را از ماشین به بیرون پرت نکند و پسرک میرغضب شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masihe.ch

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا