نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان ئاوان | مسیحه.چ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع masihe.ch
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 71
  • بازدیدها 1,440
  • کاربران تگ شده هیچ

masihe.ch

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
350
پسندها
5,185
امتیازها
21,263
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #71
- کجا دختر عمو تازه بحث داغ شده...!
به روی مبل روبه روی سعید نشست و دست به نشیمن مبل کوبید و با چشمان تنگ شده به چشمان به خون نشسته ئاوان نگریست. گویی از این بازی خوشش آمده بود.
- بیا بشین یکم از این سه سال شوهرداریت برامون بگو...! بالاخره آدم با چشم باز ازدواج کنه بهتره... نه؟! به نظرم اگه زن زندگی بودی طلاق نمی‌گرفتی؟ (مکثی کرد) یا شایدم اون طلاقت داده؟ هوم...؟ می‌گم اگه توافقی باشه جای شکرش باقیه که کور سوی خوشبختی دامن منم می‌گیره!
ئاوان طغیان کرد پسرک نیش‌هایش تمامی نداشت در این دوساعت و درون اتاق از فرق سر تا کف پایش را گزیده بود، اما انگار سیرمونی نداشت. دور خود چرخید و دست به گلدان منبت شده روی میز گرفت به بالای سر برد تا به سمت فراز بکوبد. بدجور پرتاب کردن اجسام به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masihe.ch

masihe.ch

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
350
پسندها
5,185
امتیازها
21,263
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #72
- اینو از کلت بیرون کن که مثل کبک سرمو بکنم تو برف و بگم بی‌خیال هر غلطی کرده به خودش ربط داره...گور بابای اون صیغه نامه که بله و انتخابش از من نبوده.
عجیب از این انگشت کشیده و استخوانی فراز بیزار بود با دیدنش یاد تحقیرهایش افتاد انگشت نشسته بر شقیقه‌اش را جدا کرد و جلوی صورت فراز گرفت.
- آخرش اینو می‌شکونم...هم خیال خودت راحت بشه هم من!
با شدت و خشم آن را به سمت سینه پر تپش فراز کوباند.
- تو هم این توهمو از سرت بیرون کن باهات بلند می‌شم میام توی اون ده کوره و پل ترقیت می‌شم!
فراز از تهدید ئاوان قهقه‌ای ناباورانه زد. عجیب کل‌کل با او حالش را خوش می‌کرد دستش را در هوا از مچ چرخشی داد.
- بدجور جو گرفتتت، بذار دسته گلی که صبح کاشتی به گُل بشینه بعد دست به بیل شو...! آخه احمق با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masihe.ch

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا