- تاریخ ثبتنام
- 31/8/21
- ارسالیها
- 302
- پسندها
- 1,311
- امتیازها
- 8,433
- مدالها
- 9
- سن
- 22
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #11
یاسمن بیشتر دست کارول را فشرد، رنگ و روی هر دو مثل گچ سفید شده بود. لیلیت سریع گفت:
- زود باش، پس منتظر چی هستی؟
کارول نفس عمیقی کشید و قدمی به جلو نهاد، با ترس و نگرانی به همه نگاه کرد. نگاههای خشمگینشان خبر از چه میداد؟ آیا قرار نبود آنها او را قبول کنند؟ چشم بست و دل به دریا زد، مرگ یکبار، شیون هم یکبار. دیگر ترس و اضطراب کافیست. اکنون که دو دوست خوب دارد، شاید دیگر نباید نگران پذیرش در گله باشد.
اراده کرد و لحظهای بعد چشم گشود. اینبار که به مردم نگاه کرد، متوجه تغییری در حالت چهرههایشان شد. نگاهشان تغییر کرده بود، آنها بهتزده، هیجانزده و خوشحال بودند! همه به سمت کارول هجوم آوردند. دخترک بیچاره لحظهای ترسید و عقب رفت اما سریع توسط ببرینههای دیگر احاطه شد. آنها نیز برای...
- زود باش، پس منتظر چی هستی؟
کارول نفس عمیقی کشید و قدمی به جلو نهاد، با ترس و نگرانی به همه نگاه کرد. نگاههای خشمگینشان خبر از چه میداد؟ آیا قرار نبود آنها او را قبول کنند؟ چشم بست و دل به دریا زد، مرگ یکبار، شیون هم یکبار. دیگر ترس و اضطراب کافیست. اکنون که دو دوست خوب دارد، شاید دیگر نباید نگران پذیرش در گله باشد.
اراده کرد و لحظهای بعد چشم گشود. اینبار که به مردم نگاه کرد، متوجه تغییری در حالت چهرههایشان شد. نگاهشان تغییر کرده بود، آنها بهتزده، هیجانزده و خوشحال بودند! همه به سمت کارول هجوم آوردند. دخترک بیچاره لحظهای ترسید و عقب رفت اما سریع توسط ببرینههای دیگر احاطه شد. آنها نیز برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر