- تاریخ ثبتنام
- 9/3/25
- ارسالیها
- 143
- پسندها
- 312
- امتیازها
- 1,203
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #31
باز زیر گریه میزنم. عصبی میشوم. ناخنهایم را در مچ دستم فرو میکنم. درد میگیرد، انگار درد دست چپم کفارهام باشد، سبکتر میشوم. حداقل دوست دارم اینگونه خودم را قانع کنم.
- اگه این دست نبود، اگه فقط میمردم، اگه فقط قبول میکردم بدون درد بکشتم...
صدای شایگان، کمی بلندتر از من بلند میشود:
- اگه فقط آدم بود، اگه فقط مرتکب جرم نمیشد، اگه فقط از اولش نمیخواست تو رو بکشه... نیکداد! هر اتفاقی افتاده، یه جانبه نیست.
صدای بلند و قاطعش باعث میشود جا بخورم. سرم را که بالا میآورم، آرامتر ادامه میدهد:
- میفهمم! چیزی تقصیر تو نیست... تو نخواستی و ترسناک هم نیستی که بخوام فرار کنم؛ تو همون همکار بیعرضهمی که هیچ کاری از دستت برنمیاد!
چشمهایش، دروغ میگوید که...
- اگه این دست نبود، اگه فقط میمردم، اگه فقط قبول میکردم بدون درد بکشتم...
صدای شایگان، کمی بلندتر از من بلند میشود:
- اگه فقط آدم بود، اگه فقط مرتکب جرم نمیشد، اگه فقط از اولش نمیخواست تو رو بکشه... نیکداد! هر اتفاقی افتاده، یه جانبه نیست.
صدای بلند و قاطعش باعث میشود جا بخورم. سرم را که بالا میآورم، آرامتر ادامه میدهد:
- میفهمم! چیزی تقصیر تو نیست... تو نخواستی و ترسناک هم نیستی که بخوام فرار کنم؛ تو همون همکار بیعرضهمی که هیچ کاری از دستت برنمیاد!
چشمهایش، دروغ میگوید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.