متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه شعر دلبر مغرورم | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 4,046
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #11
امروز دوشنبه است
ومن زاده ی هزارو......شصت وپنج
یعنی سالی که از آن زمان تا کنون
تو مرا به وهم میرسانی تولد غریبست آمدنم
در سال کبیسه ی از یاد رفته روزگار
هروز که میگذرد در سایه سار مژگان بلند
بیدی در چشمانم
اشکهای خود را میبینم
وغروب بیش از زاده ی خاموشی
یا«قاضی الحاجات»را
برای شفای دل هزاره ام
با آخرین تلاش بی رمق خورشید
زمزمه میکنم
آیا بازگشت چکاوکان سرزمین
بی باران دلم حتمیست؟
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #12
کمی متزلزل است نگاهم

به آسمان مینگرم

ابری به جای

چشمانم میبارد

غمم راآفتاب گردانها درک کردند

که به خورشید اجازه دادند ساعتی نباشد
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #13
هی کرکسها ی فراموشی بگرزید

جسد مردگان اشعارم با شکوه نامش

روحی تازه دمیدست

در آن...
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #14
بشکند قلمتان نویسندگان

سرزمین

آب وآینه اگر از هفت دریا الهام نگیرید

اینجا برکه ای بی سامان در غم آب

باحسرت به شبنم ها منگرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #15
به آسمان مینگرم

به عشق بازی ستاره ها

درقلب بیکرانش هزار ستاره ی روشن

چرامن امشب از همه غریبترم مگر سهم من ستاره ها نورشان نیست

چرا دلم اینگونه بی فروغ است؟
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #16
عشق را در چشمان تو میجویم

دریا که هاله ی از مه

در پس پلکهایم نمیگذارد

بنگرم موج های عصیانگر

را که به نابودیم کشاندند

صخره های بی تاب دلم

دگر طاقت شلاقهای موج نگاهت را ندارند

آسوده باش قلب من

دریا همیشه نامرد است

غرقم میکند در اندوهش
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #17
شاعرم فقط همین که
واژه ها را دانه دانه سوزن میکنم
به نخی بیاویزم روی دیوار دل
زنجیری از کلمات ...
همین است که زنده ام
وتحمل میکنم درد شیرین رویای تورا
من هر گز آلوده به بی اعتنایی
نخواهم شد
حیرتا !
برای فهم نام تو
با می فروشان کوی چشمم
هزار بادیه پرو خالی کرده ام
هزار دانه انگور از واژه هارا در خمره نهادم
برای فهم می بیست ساله از اندوه آدمی
هزار خشت کلمات
روی هم چیده ام وبه خواب آیینه نگریسته ام
در آرامش عجیب هر شب بی پر ده ی حقیقت
را میگوید دلبرم دلبر دیگریست
دلم با حسرت جام م.ی .اندوه را سر میکشد با حرص
اندوهم از چشمم به مستی می افتد با ناتعادل اشک ....
در پی جام دیگر بادیه سر میکشم ......
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #18
باشمایم ساکنان شق القمر
مگر چه شده است ؟
شماچه دارید ومن ندارم ؟
که مرا اینگونه خطابم میکنید ؟
گناهم چه بود ؟
چند استعاره ی خواهش بدهکارم
که اینگونه دلبرم را از یادم میبرید
باشد!نمیگویم
شعر نمی سرایم نامش رانمیبرم
اما مگر میشود نباشد در اندوهم
نباشد در زادگی اشعارم
نباشد دربستر بیخواب تنهایی شبانه ام
نباشد در می چند ساله ی رفتنش
میشود ؟حق میدهید به اندوهم
گلایه کنم از شما
یا هُوَخود دردم را میداند
اوست که میداند من چه کشیده ام از تنهایی هایم
حکمتی دارد این راز تنهایم که بعد
این همه سال هنوز با خاطراتم زنده ام ....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #19
دلبر مغرورم !
هرگز قضا نخواهد شد
نماز رویای خواستنت
من زمزمه میکنم هرروز بعد
تکبیرالحرام نامت
همراه ستاره ها که وضو با اشک خالص ماه گرفته ام
وسجاده از خیال عطر نفسهای بانویم
پهن کرده ام زیر گستره ی خیالت
که شبنمی ازاشک روی گونه ی نسیم
به خنکای سحر میرسد
دودل میشوم چند بار
تسبیح دانه های میخک رامیچرخانم
استخاره برای آمدنت
مرا وسوسه ی خواندن نماز حاجت
به راز آلوده ترین کلمات
استغاثه میکنم
که رکعت هایم به اجابت نامت
تکلم من است که عشق تو قضا نخواهد شد هرگز......
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #20
میگذرم ار واپسین ساعت های
خواب آشفته ی کبوتر تشنه
که کابوس گریه میشود در چشمانم
احساسم را
میان تشنگی رویای شیرین
تلخی کام چکاوکان حلقم
که آهسته زیر لب زمزمه میکند احساسم
نامت را
گلوی قناری بی جفت نگاهم
زخم خورده ی بغض هزار ساله ی رفتن توست
دلبر مغرورم !آخرین استعاره از فهم آب خواب شیرین ورویا را در
لیوان دفتر میریزم وسرمیکشم باحرص ....
خود کارم راگم کرده امشب غارت کرده اند کملات وباآن
چسبانده اند خود رابه دفتر.....
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا