نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

کامل شده مجموعه شعر دلبر مغرورم | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 4,078
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #21
اینجا فانوس خاطره هاخاموش است
بسترم مملوءاز واژه های
فراموشیست
وخاطری که با یاد نداشتن تو
آزرده است
بدون استفاده از تشابیح روشنایی
نور در وهم تاریک
رویا نشسته ام
به گرگان فراموشی مینگرم
که پیراهن احساس عشق زلیخا رادریده اند
وچاه از عمق وحی بر عشقی ابدی نازل میشود
وبشارت پایداری این
مقدسان را میدهد
این رویارا بار ها برای خواب آیینه تعبیر کرده ام
اما گویا اینجا قصد به وقوع پیوستن راندارد....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #22
میخواهم خاکستری از سرمه ی ماه
برای چشمانت بیاورم
چه بگویم به پرده نشینان
برای که میخواهم این شفای استعاره را
آیا بدون تو مضطرب نخواهم شد
باروبه روشدن با ستارگان نگهبان
با این حال من از
ازل محکوم به گریه ام
برای تو
که رودی در قلبم جاریست
منِ بخت برگشته
نه پیراهنم را زلیخایی دریده است
نه چاهی بر اشکهایم شفایی
بوده است
من عشقم را بر ملا
کرده اند همین
دوری نابکار زنی از تبار
بی وفایی همین دلبر مغرورم که هزار یوسف
انگشت حیرت بریده اند
من مظلومانه میسوزم با دود سیگار شبانه ام
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #23
امروز« آیسا »
بانویی کوچک از امنیت نامش سخن گفته
وشهاب سالخورده ای
که گویا بانی رساندن عشاق بهم است
او از فهم ساده ی نامش به اوج آسمان رسیده است
من هیاهوی نامت مرا در هم میشکند
خواستم آدرس شهاب رابگیرم
که گویاشنیده ام ستارگان پچ پچ میکردند
که اورا با دیوانگان کاری نیست
میبینی دلبرم
مرا دیوانه خطابم میکنند
به حال «آیسا»
غبطه خوردم او شب تاسحری آسوده خوابید
من خواب هر لحظه بر من حرام است
اصلا دست از سر آسمان بر میدارم
تو که در دل زمینی خفته میان
شکوفه ها
امشب با پروانه ها وعده خواهم گذاشت
مرا به هوایت برسانند
بوی عطرت را حس میکنم
قاصدکی از همسایگی تو
رفیق چندین ساله ی من است .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #24
همه جا تاریک ورءب آور است
وحشت تمام واژه هایم رادر گرفته است
نه راهی درپیش
نه بازگشتی درپس
چرا هیچ چیزی نمیتواند
گریه های ابر را آرام کند؟
من از خواب گریه بر میخیزم
چرا هیچ کس نمیپرسد
چرا کفشهایم خاکی اند ؟
چرا گونه هایم خیس است
چرا نفسهایم بوی خاک باران خورده میدهد
مگر من در بسترم نبوده ام ؟چه اتفاقی افتاده است
آفتاب بالا آماده است
این چیزها مهم نیست
فقط وفقط
واژه هایم برایم مهم اند
چرا طفلکی ها وحشت کرده اند ....؟
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #25
راستش بانو از شدت خواستن تو
گاهی همه چیزرا دوست دارم
ببوسم حتی سنگ کنار جوب را
علف ها وپیاده رو وجاده را
گلهای کاغذی
درخت پیرته کوچه ی بنبست
روبه روا
من دیگراختیار هیچ کاری راندارم
دارم از دست میروم
هرچه راهست دوست دارم
به آغوش بگیرم
حتی تیرک چراغ برق را
مشکل بیخ پیداکرده است
من به تمام واقعی واژه دیوانه شده ام
خصوصا وقتی بیندیشم
دلبرمغرورم لبخندش سهم دیگریست...
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #26
به تو می اندیشم
همچون پروانه به گل
به تو می اندیشم همچون ابر به دریا
به تو می اندیشم همچون عین وشین وقاف
به نیاز خواستن
من هر دقیقه به زایدن ثانیه
به تو می اندیشم
مگر دست این واژه هاست
بیندیشم کاری نکنند
آنها هم هم پای من به قطار ایستاده اند
من می اندیشم وآن ها به زبان می آورند
به تو می اندیشم
همچون عریانی تن به لمس دست وبوسه
بازهم به تو می اندیشم
در انتهای شبی برهنه
که به رویای لمس سحر می اندیشد ....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #27
دلبر مغروم دنیا را
اگر سطر به سطر قطره به قطره
دریا کنم
میشود موج موهای تورا
داشته باشد؟
وهزار گل عطر
بوی نفسهای
سرشارت را کم می آورد
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #28
رویایی که اغلب کودکان به آن می پندارند
کودک بودم وهفت ساله با رویاهای خیلی خام
دلم میخواست شاگردانی داشتم همه از ستاره
صف به صف ایستاده اند از بهر نور
زنگ اول خودکارم از جنس شهاب تندتندخط بزنم
دفتر سبز مشقشان را
ستاره ی کم نور کلاسم راپای تخته
یک پا به هوا تنبیهش کنم
هرکس خنند به او سه بار بنویسد از
دیکته ی خورشید وماه ....
زنگ علوم در دشت شاپرکهای سکوت
تک به تک پی گلی ازجنس اطلسی
روی بال پروانه ها در چمنزار کوه بلند
پای درخت گیلاس بشماریم رنگ به رنگ
رنکین کمان را
زنگ ریاضی عشق را به علاوه ی او
به توان من...مابشود
این را تاکید کنم مهمترین درس امروز است
زنگ قرآن آیه های یوسف را
سطر به سطر از بر کنند شاگردانم
زنگ انشا بنویسند عشق بهتر است یاثروت؟
بایدحقیقت رابیاموزمشان
این روزها ثروت
زنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #29
هیایویی در وجود من است
لبریز از آشوبم
مسببش بانویی از
جنس خاک وآب وطوفان است
من به برهوت نخواستنش رسیده ام
وانعکاس هزار کویر در واژه هایم
مگر من چه خواسته ام
جزءبارشی باران
واندکی از چشمه ی احساس
ونگاهی که هنوز ترو تازه است
همین خدا هوایم رادارد که نمیگذارد
که گلوی احساس هزار مرده ام را
بفشارم با اندوه تو ....
اوچقدر با شکوه است وتو چقدر
سرشار از معجزه هایش....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #30
سکوت که. میکنی
هراز ابر در من به فریاد بر میخیزند
وآثارش سیلیست که بوته زار های
چشمانم را ویران کرده اند
مرهمی نیست بر دل خزان زده ی
دورانم
نمیگویم گناه توست قانون بی وقفه ی طبیعت است
هیچ بهاری ماندگار نیست
اما چرا خزان
کوله بارش را از سرزمین
بی بارانم بر نمیدار د
اطراق کرده است با آرامش اما
این مرا به فرت تباهی میکشانند
پرستو های دلت صبور نیستند
عزم سفر کرده اند به شمالی ترین نقطه ی سرسبز دلی
که از آن من نیست ....
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا