ای اجل در کشتن من بیهوده تاخیر مکن
روحم در عذاب و جسمم را تسخیرمکن
وقت رفتنم رسیده زین دنیای فانی اجل
فرصت شمار وگیر جانم بحث تقدیر مکن
مرا قصه زندگی به پایان آمده است اینجا
قصه تلخ منو با زندگی بیشتر زنجیر مکن
مینویسم ، هر چند امید به موندن ندارم
زندگی بد تا کرده با من میل بودن ندارم
تا دیروز کتمان زندگی و امروز حقیقتش
درد بسیار و من طاقت صبر کردن ندارم
آزمودی من را با آزمونهایی بسیار سخت
رد شدم در همه و توان قبول شدن ندارم
حسرت زندگیم بر دل خیلیها مونده هنوز
نابود شد زندگی نای دوباره ساختن ندارم
بیا ای اجل گیر جانم و زین زندگی خلاص
شبیه مُرده متحرکم و روح در بدن ندارم
یکبار با درد زاده شدم اما هزار بار مُردم
بار اول شیرین و هزاران بار شِکَر خوردم
از این زندگی سراسر رنگی و زیبایی اما
من چرا زشتیا و سیاهی را به ارث بُردم؟
مرگ زندگی
زندگی ام نابود شد بی هیچ و پوچ
با یه سوءتفاهم
با علتی نا معلوم و حرفی نامربوط
بدون گوش کردن و بدون توضیح
شکست دلم و کس صدایش نشنید آری دل مرد چه بیصدا میشکند
اومدم بسازم زندگی دیگری را زندگی خودم فراموشم شد
اومدم خوبی کنم اما تباه شدم
اومدم ثواب کنم اما کباب شدم
شکست دلم و کس کنارم نبود آری یه مرد همیشه تنها میمیرد
گفتم از تنهایی گرچه تنها نبودم
گفتم از تاریکی وقتی تو روشنی بودم
نا شکری کردم و تاوانش رو پس میدهم
شکست دلم و کس مرحمم نداد آری مرحم دادن به یه مرد گناه است
گناه کردم خدایا ببخش
خطا کردم جانا ببخش
آزار دادم میدانم
اما نیت بدی نداشتم خدا میداند
شکست غرورم و دم نزدم آری غرور مرد وقتی بشکند میمیرد
دار و ندارم از بین رفت
غرورم شکست
تنهای تنهاتر شدم
حق ندارم بنالم چونکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای آسمان ببار امشب بارانی بر من
بشور و پاک کن گناه و خطا از تن
چقدر جفا کردم من و شکستم دلی
بی مقدارم و نمی ارزم به یک ارزن
دلیل زندگیم رفت نابود شدم هیهات
خشکید اشکم و ندارم نای گریستن