- ارسالیها
- 5,997
- پسندها
- 41,959
- امتیازها
- 0
- مدالها
- 31
- نویسنده موضوع
- #11
از سکوت این افراد تنفر دارم!
آنقدر که اطرافم نیامده اند خود را گم کرده ام و آنقدر که صدایم نزده اند، اسمم را فراموش کرده ام!
شاید دلیل عجیب بودنم همین باشد!
تنهایی...
اما قلبم...
همیشه آرزو داشتم جمله ی
"مرسی که هستی" را
به عشقم بگویم.
اما حال تو لایق شنیدن این جمله ای؛ اما با این تفاوت که می گویم:
"مرسی که می تپی!"
صدای تپش ت مرا سرحال می کند..
اما برایم عجیب است که چگونه هنوز زنده ای؟
آن هم میان این آدم ها، دنیای ناعادل و گریه های من!