متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته برای قلبِ شکسته ام | Yegane کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع YGNeae
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 3,292
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #11

از سکوت این افراد تنفر دارم!
آنقدر که اطرافم نیامده اند خود را گم کرده ام و آنقدر که صدایم نزده اند، اسمم را فراموش کرده ام!
شاید دلیل عجیب بودنم همین باشد!
تنهایی...
اما قلبم...
همیشه آرزو داشتم جمله ی
"مرسی که هستی" را
به عشقم بگویم.
اما حال تو لایق شنیدن این جمله ای؛ اما با این تفاوت که می گویم:
"مرسی که می تپی!"

صدای تپش ت مرا سرحال می کند..
اما برایم عجیب است که چگونه هنوز زنده ای؟
آن هم میان این آدم ها، دنیای ناعادل و گریه های من!


 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #12


گاهی وقتها، با بودن کنار آدم هایی که وقتی عوض می شوند، قلبت می شکند...
اما احساساتِ لعنتی ات هنوز هم بدون تغییرند...
دلم می خواهد برای ثانیه ها، دقیقه ها، ساعتها، روزها، ماه ها، سال ها و شاید همیشه از جایی که هستم بروم...!
بروم جایی که دیگر هیچ آدمی نباشد تا بدون اینکه من اجازه ورود به قلبم را صادر کنم، واردش شوند...
می دانم راهی طولانی و سخت است اما
ارزشش را دارد!
بگذار بگویند "ترسو است"
بله، هستم!
اخر مگر می شود پیش آدم ها باشی و نترسی؟


 
آخرین ویرایش
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #13

اه قلبم که چقدر فکر کردن به برخی از ادم ها سخت اما شیرین است...
در ذهنت انطور که می خواهی با انها خاطری می سازی و بعد، وقتی چشمانت را باز میکنی؛ دنیا تیره تر از آن لحظه ای که چشمهایت را بسته بودی می شود!
منظورم این است هر آنچه که داشتی فکر می کردی، با تصورشان در این دنیا خودبه خود از شرم واقعی نبودن تیره می شوند!
می دانی؟ همه این ریسک ها و دیوانگی ها تقصیر خودمان است نه قلب و مغز...
اما چقدر بی رحمانه است که این ما نیستیم که انتخاب می کنیم عاشق که باشیم اما
این ما هستیم که در اخر تقصیرکاریم!


 
آخرین ویرایش
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #14

گاهی انقدر دلتنگش می شوم که می خواهم قلبم هم، مانند لحظه ای که به آن گفتم
"خداحافظ"
ایست کند!
اخر زندگی در این دنیا بدون ادم هایی که دوستشان داریم چه فایده ای دارد؟


 
آخرین ویرایش
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #15

امان از این تنهایی ها قلبم که امروز فهمیدم بدترین قسمتش، آنجایی است که تظاهر می کنی خوبی
و سپس
به دور و بر نگاه می کنی....
به آدم ها...
به رفقا و همه این احمق هایی که می گویند "تو بهترینی"
اما ناگهان...
تازه پی می بری که حتی هیچ شانه ای برای گذاشتن سر و افکار دردناکت بر روی آن نداری...!


 
آخرین ویرایش
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #16


وای قلبم که چقدر دل تنگِ آن دفتر گل گلی صورتی ام که در آن خاطرات خصوصی و همه روزم را می نوشتم شده ام....!
آخر می دانی؟ چند مدت پیش یکی از همین آدم های زندگی ام - که درباره اش هم در آن نوشته بودم - سعی داشت آن را بخواند!
مهم نیست که او از نظر تو یا دیگران کیست...
اما باید بگویم که برای من دزدی بیش نیست!
و هنگامی که تازه عمق فاجعه را درک کردم، دفتر بیچاره ام را از زیر دستش کشیدم!
و وقتی که فهمیدم دفتر صورتی ام احساس امنیت می کند، فرد دیگری آن را از دستانم چنگ زد و با خود برای مدتها برد...
حال آمده است و شخصیت مرا قضاوت می کند!
"تو دختری هستی که..."
اصلا دلم می خواهد هر کاری که می کنم و هر چه را که می گویم در آن دفتر ثبت کنم و می دانم که به کسی ربطی ندارد!
اما ادم ها را که می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #17

او خیلی مرا شکست و چه روزها که به خاطرش گریه نکردم...
اما هرچه باشد، یک دوست است و من...
این دلِ ساده و مهربان من...
در برابر چنین ادم هایی سجده می کند و زود تسلیم می شود
و آن هم چگونه؟
با دیدن اشکی که روزی مهمان چشمهای خودم بود!
مستقیم در چشمهایشان!
اما من مانند آن نیستم
و
نمی توانم تظاهر کنم که هستم
پس می گویم که ای کاش مشکلش حل شود تا حس کنم که واقعا یک آدم خوبی ام!
تو چه می گویی قلبِ شکسته ام؟
ایا او را با وجود تمام ضربه هایش به خودت می بخشی؟


 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #18

سخت است تظاهر کنی خوبی...
سخت است بگویی همه چیز خوب است...
سخت است بی تفاوت باشی
سخت است بی رحم باشی
و...
اما چیزی که هرگز سخت نمی شود
"مهربانی"
است!
اصلا می دانی؟
ما با همین مهربانی هایمان است که آسیب پذیر می شویم و همه چیز برایمان سخت می شود!
پس بیا دیگر مهربان نباشیم...
شاید با بی رحمی و بدجنسی کارها آسان تر شود!
قلبم!
کاش مانند یک تیکه یخ در وجودم می بودی که هرگاه این انسان ها قصد ورود به آن را داشته باشند، نفوذ پذیر باشد!



 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #19

و فقط بگو که من پاک خواهم شد...
از گناهان احمقانه ای که حتی شیطان هم برای انجام دادنشان ریسک خواهد کرد...
گاهی فکر می کنم گناهان از کجا به ذهنم رسیده اند...
و من چطور به این نقطه از خط رسیده ام....
کاش قلب در هنگام انجام گناهان از کار بیوفتد و مغز فرمان دهد...
اما جالب است؛ در آن لحظه حتی مغز هم لج می کند و تو را با کوهی از گناهان تنها می گذارد...



 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #20

می دانی؟
حقیقت بی رحمانه ترین و نزدیک ترین چیز به پایان ماست...
انقدر خودخواهیم که پایانمان را نمی خواهیم
و
هرگز حقیقت را نمی فهمیم...
عیب ندارد...!
زندگی بدون حقایق شیرین تر است
مگر نه؟
بدون حقایق...
می توانی تظاهر کنی که مثل آنان هستی
می توانی فکر کنی که تو هم روزی آنگونه بودی
می توانی به عاقبت چیزی که دچارش شده ای فکر کنی
و
با فهمیدن حقیقت، دیگر آن را انجام ندهی
اینطور نیست قلبِ من؟
اما مگر دیدن و گفتن حقایق پایان را نمی آورد؟


 
امضا : YGNeae
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا