- ارسالیها
- 120
- پسندها
- 3,033
- امتیازها
- 16,633
- مدالها
- 9
- سن
- 23
این که امتداد کوچههای نمخوردهی پاییز، دیگر در هم گره نمیخورند تا در آغوشت غرق شوم، باشد برای بعد...
این که دیگر دستانمان روی نیمکتهای یخ زدهی زمستان لای هم نیخوابند، باشد برای بعد...
اما هنوز هم...
هنوز هم رگههای یخبسته پشت شیشه لک گرفته چشمانم، قرمز میشود.
اصلاً بگذار راحت بگویم!
چشمان من هنوز هم در من میشاشند...
این که دیگر دستانمان روی نیمکتهای یخ زدهی زمستان لای هم نیخوابند، باشد برای بعد...
اما هنوز هم...
هنوز هم رگههای یخبسته پشت شیشه لک گرفته چشمانم، قرمز میشود.
اصلاً بگذار راحت بگویم!
چشمان من هنوز هم در من میشاشند...
آخرین ویرایش توسط مدیر