- تاریخ ثبتنام
- 2/4/19
- ارسالیها
- 196
- پسندها
- 4,255
- امتیازها
- 16,333
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #111
شهرزاد چند قدم نزدیکم اومد و با لبخند نگاهم میکرد. منم با نفرت تمام داشتم به صورت زشتش نگاه میکردم و به حدی عصبی بودم که نفسم تند و داغ شده بود و با شدت مشتم رو به هم فشار میدادم.
چمدون رو روی زمین گذاشتم و برخلاف حس درونیم لبخندی ریلکس زدم و گفتم:
- دارم میرم سر قبر بابات... میایی؟
در یک لحظه لبخند شهرزاد جمع شد و جاش رو به اخمی غلیظ داد، با حرص گفت:
- چی؟
دستش رو بالا آورد تا چکی نثارم کنه ولی همینکه میخواست دستشرو روی صورتم پایین بیاره محسن از پشت دستش رو گرفت.
شهرزاد برگشت سمت محسن و بعد از اینکه مچش رو از دستش بیرون کشید با کف دست زد تخت سینه محسن و گفت:
- چه غلطی کردی؟!
دوباره زد تخت سینش و ادامه داد:
- گفتم چه غلطی کردی؟ دست من رو میگیری؟ آره؟ وای به حالت پسرجون، خودت رو از...
چمدون رو روی زمین گذاشتم و برخلاف حس درونیم لبخندی ریلکس زدم و گفتم:
- دارم میرم سر قبر بابات... میایی؟
در یک لحظه لبخند شهرزاد جمع شد و جاش رو به اخمی غلیظ داد، با حرص گفت:
- چی؟
دستش رو بالا آورد تا چکی نثارم کنه ولی همینکه میخواست دستشرو روی صورتم پایین بیاره محسن از پشت دستش رو گرفت.
شهرزاد برگشت سمت محسن و بعد از اینکه مچش رو از دستش بیرون کشید با کف دست زد تخت سینه محسن و گفت:
- چه غلطی کردی؟!
دوباره زد تخت سینش و ادامه داد:
- گفتم چه غلطی کردی؟ دست من رو میگیری؟ آره؟ وای به حالت پسرجون، خودت رو از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر