متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان بازی پیچیده | شادی روحبخش کاربر انجمن یک رمان

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #41
نوک بینی‌اش سرخ شده بود و گونه‌هایش سرخ‌تر!
به‌خاطر پوست سفیدش قرمزی و سرخی گونه و بینی‌اش بیش از حد به چشم می‌آمد. قلبش دیوانه‌وار به صورتش می‌کوبید. نگهبانی جوان با یونیفرم آبی رنگی که به تن داشت و اسلحه‌‌ی ام.پی.فایو کوچکی در دستش، سد راهش شد.
- کجا؟!
مهرسا، هوش و حواسش سمت آن ساختمان آجری رنگ مقابلش بود. متوجه حرف سرباز نشد. سرباز جوان، با اسلحه‌اش ضربه‌ی آرامی به شانه‌ی مهرسا زد. نگاه خروشان مهرسا، از نمای آجری ساختمان به چشمان طوسی رنگ سرباز چرخید. آرام لب زد.
- باید برم.
سرباز، متحیر از امواج خروشان غم در میان چشمان بی‌احساس دخترک مقابلش، عقب رفت و لب زد.
- برو!
مهرسا از میان مامورین درجه‌دار گذر کرد. درب شیشه‌ای ساختمان را هل داد و به قدم‌هایش سرعت بخشید. بی‌توجه به آسانسور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #42
فلوریا، با چشم‌غره‌ای نگاه از سرباز گرفت و وارد سالن انتظار ساختمان شد. کفش‌های چرم گل‌آلودش، پارکت‌های کرمی سالن را کثیف کرده بودند. قطرات آب قطره قطره از روی موهایش به زمین می‌غلتیدند. دستش را دور بند کیف دستی‌اش فشرد. صدای قدم‌های کسی را شنید نگاهش را چرخاند و درست مقابل گلدان بزرگ و سلطنتی گوشه‌ی سالن ایستاد. مردی با کت و شلوار مشکی در حالی که کاغذی در دست داشت و به دقت مشغول کنکاش نوشته‌های رو کاغذ بود، بی‌توجه به اینکه موهای بور‌اش بر روی پیشانی‌اش سر خورده بودند چیزهایی را زیر لب زمزمه می‌کرد.
فلور تا خواست بی‌خیال گامی به عقب بردارد و به‌سمت نگهبان ساختمان برود با شنیدن جمله‌ی«بازرس، خواهرزاده‌ی مقتول اومده» ایستاد. قلبش دیوانه‌وار همچون گنجشکی بی‌پناه به سینه‌اش می‌کوبید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #43
سرباز را پس زد و گام برداشت. نگاهش به کف زمین افتاد شیشه‌های خورد شده، قطرات غلیظ لخته شده‌ی خون بر روی زمین و در نهایت، جسدی که بر روی آن پارچه کشیده بودند. این حجم از جنایت برای سکته دادن دخترک بیست ساله، کافی بود، نبود؟! بی‌توجه به افرادی که با لباس‌های زرد و عینک‌های عجیب و غریب‌شان، اطراف جسد ایستاده بودند و هرکدام مشغول کاری بودند؛ جلوتر رفت. ذرات خورد شده‌ی عسلی را لگد می‌گرد و جلو می‌رفت. جانش‌ می‌رفت و بازهم گام برمی‌داشت. نفس‌هایش متلاطم شده بودند ولی بازهم پیش رفت. پیش رفت آن‌قدر که بالای سر جنازه رسید.
دست پیش برد. دستبند نقره‌اش که آویز‌هایی به شکل ستاره داشت سر خورد و ملودی‌اش در گوش مهرسا نواخت. بر روی زانوانش نشست. همان لحظه فلوریا و کارگاه مک رالد وارد آپارتمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #44
جمله‌اش با دیدن صورت وحشت‌آور زن، نصفه ماند. خشکش زده بود جلوتر نرفت؛ مانده بود آیا چیزی که می‌بیند واقعیت دارد یا نه؟! درست می‌دید اصلاً؟! این همان خاله مهرانگیز رفیقش بود؟! نه نبود؛ صورت زخمی و خون‌آلودش، چشم‌هایی که مات شده به سقف زل زده بود و دهانی که خون از آن جاری شده بود و موهایی که به علت خون خشک شده بر روی‌شان بهم متصل شده بودند و بر روی پیشانی کبودش ریخته بودند. مهرسا حق داشت گریه کند؛ فلوریا حق داشت خشکش بزند... حتی آن سرباز بیچاره‌ای هم که همان ابتدا جنازه را دید و حالش بد شد هم حق داشت.
جنایت نبود این، خودِ خود بی‌رحمی و پست فطرتی بود!
- خاله... خاله جونم؟! مهری خانم... بلند شو... .
صدای مهرسا در فضای ساختمان طنین‌انداز شد. جیغ و فریاد‌های دل‌خراشش دل هر شخصی را به رحم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #45
مک لبخند خشکی زد.
- بله، و شما؟!
مرد سری تکان داد و همانطور که دستکش‌های پلاستیکی مخصوص را از دستش در می‌آورد گفت:
- جک اوبر هستم؛ بازرش کالبد شکافی تیم دایره جنایی شما هم باید کارآگاه مک رالد، افسر دایره جنایی باشید.
دست‌اش را به سوی مک گرفت و سری برایش تکان داد.
- بله، خوشوقتم... نتیجه؟!
دست یکدیگر را فشردند و شانه به شانه‌ی یک دیگر از مقابل دختران که هنوز یکدیگر را به آغوش کشیده بودند گذشتند. بالای سر جسد ایستادند و اوبر، بازرس تیم کالبد شکافی ملحفه را کامل کنار زد. مک با دیدن صحنه رو به رویش کاملا متحیر ماند و بی‌شک می‌توانست بگوید این بی‌رحم ترین قتل در طول خدمت‌اش بوده است.
- همونطور که می‌بینید؛ حدود چهار تا از دنده‌هاش خورد شدند که نشون از درگیری قبل از قتل میده. کبودی‌هایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #46
کالبد شکافی صورت گرفته بود و حال، بازرس کالبد شکاف پرونده در حال نوشتن گزارش بود.
گزارشی از یک قتل عجیب!
اخم ریزی پیشانی‌اش را پوشانده بود. خودکار مشکی را بین انگشتان خود می‌چرخاند گویا که می‌خواست تمرکزش را بیشتر کند. خم شد ماگ قهوه خود را برداشت و کمی از آن را نوشید. تلخی‌اش گلویش را سوزاند اما برای بیدار خوابی کشیدن، خوب بود!
ماگ را کنار دستش بر روی میز شیشه‌ای گذاشت. عینک گردش را جابه‌جا کرد. مشغول نوشتن شد و در انتها با جمله‌ی « این فجیع‌ترین قتلی است که مشاهده کرده‌ام» گزارش را تمام کرد. پرونده آبی را بست. به‌سمت جالباسی گوشه دفترش حرکت کرد. روپوش سفید را درآورد و آویزان کرد. نگاهی کلی به اتاقش انداخت. با دیدن نمونه‌های آزمایش بر روی صندلی فلزی کنار میز‌ش زیر لب غر زد.
- همیشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #47
- خب بازرس، جایی برای نشستن نذاشتی و انگار باید بی‌مقدمه برم سر اصل مطلب، نه؟!
مک رالد، همان‌طور خشمگین برای تاخیر بی‌مورد بازرس کالبد شکاف، سرش را تکان داد و با دست اشاره به پروژکتور روشن کرد و گفت:
- بله، به طور قطع باید بگم همین الآن هم برای تحقیق و جست‌و‌جو دیر شده.
جک اوبر، بی‌مقدمه به سراغ تابلوی هوشمند می‌رود. پرونده را بر روی میز کنفرانس قرار می‌دهد و نمونه‌های آزمایش را در کنارش.
پرونده را باز می‌کند و با نگاهی کلی به آن، شروع به توضیح و پردازش تحقیقات خود می‌کند.
- طبق کالبد شکافی که بر روی جسد صورت گرفت و کبودی‌هایی که بر روی بدنش قرار داشت نشون دهنده دفاع مقتول هست و درگیری با قاتل و یا شاید چند نفر دیگه! کبودی‌هایی بر روی صورت و بازوهای مقتول، علاوه بر اون با ضربات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #48
همه متفکر به برگه‌های روبه‌روی‌شان زل زده بودند. فضا به‌شدت سنگین بود و علتش، قتل فجیعی بود که رخ داده بود. رالد با نگاهش از اوبر درخواست کرد که ادامه دهد. شاید چیز بیشتری از این قتل مرموز دستگیرش شود.
- خب همونطور که گفتم بعد از ضرباتی که به سر مقتول وارد شده باعث بی‌هوشی اون شده اما نکته عجیبی وجود داره! توی خون مقتول مقداری ماده‌ی مخدر پیدا کردم و اینکه گلوله از اسلحه‌ی برتا هشت هزار شلیک شده که گمونم مجوزی نداشته باشه.
همه متحیر سر تکان دادند. بودند در آن میان کسانی که با نگاه‌هایشان می‌گفتند«این به طور قطع یک بازی خواهد بود»
اوبر پس از اتمام سخنان و توضیحاتش نمونه‌های آزمایشی را برداشت. یکی پس از دیگری لوله‌های یو شکل را بیرون آورد و هرکدام رو قسمتی از میز قرار داد.
- این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #49
با صدای جول نگاه‌ها به سمتش بازگشت. پرژکتور توسط ادِن روشن و برق‌های سالن قطع شد. تصاویر مضنونین پرونده بر روی صفحه نمایشگر بزرگ سالن، نمایش داده می‌شد. اولین فردی که مضنون اول پرونده نیز محسوب می‌شد مهرسا بود! با نگاهش از جول خواست تا ادامه دهد.
- مهرسا کریمی و مهرانگیز یوسفی حدود 20 سال هست که ساکن لندن هستند و الان جزو شهروندهای لندن به حساب میان اما چیزی که این وسط عجیبه این هست که از بیست سال پیش تا الآن هیچ اطلاعات خاصی راجب پدر و مادر مهرسا یا خانواده‌ی مهرانگیز در دسترس نیست.
سباستین با تعجب زمزمه کرد.
- یعنی چی در دسترس نیست؟! پدر و مادر داره حتماً دیگه.
فضا متشنج شده بود و همه می‌خواستند بدانند که چرا جول گفته این امر عجیب است و به چه علت؟! حتی رالد هم به هوش و ذکاوت او شک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,870
پسندها
11,369
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #50
گره ماجرا هر لحظه کورتر می‌شد.
دستانش را ستون بدنش کرده بود، به صفحه‌ی شیشه‌ای روبه‌رویش زل زده بود. افرادش منتظر دستورات جدید او بودند اما کلاف در هم تنیده‌ی ذهنش آن‌قدر گره کور داشت که هیچ جوره نمی‌توانست راه حلی برای رهایی از آن بیابد.
گویی تصمیم‌اش را گرفته بود که به یکباره سرش را بلند کرد و نگاه‌اش را به حضار دوخت.
- خب این کار رو می‌کنیم... .
به‌سمت تخته وایت برد کنج سالن حرکت کرد، با هر دستوری آن را یادداشت می‌کرد تا چیزی از قلم نیفتد.
- جولیا، دوربین‌های مداربسته رو دوباره چک کن و گزارش کامل اون رو برای من بفرست. سباستین ببین مقتول چند روز اخیر با کی در ارتباط بوده از اون‌ها بازجویی کن... .
برای آخرین بار همه چیز را چک کرد. ساعت از نیمه شب گذشته و او همچنان درگیر پرونده‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا