مشاعره مشاعره با اشعار حافظ

[ملکه جهنمی❄]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند

درخرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما

 

[ملکه جهنمی❄]

درخرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما

اي بـی‌خبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی

تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

اي بـی‌خبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی

تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است ازحال ما کو رستمی

 

[ملکه جهنمی❄]

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است ازحال ما کو رستمی

یار دارد سر صید دل حافظ، یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

 

[ملکه جهنمی❄]

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

عاشقان را بر سرخود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد ان کنند

 

[m.sina]

عاشقان را بر سرخود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد ان کنند

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود

صبح است ساقیا قدحی پرشتاب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
....
صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز وبده جام یک منی

 

[ملکه جهنمی❄]

یار دارد سر صید دل حافظ، یاران

شاهبازی به شکار مگسی می آید