- تاریخ ثبتنام
- 2/8/19
- ارسالیها
- 2,475
- پسندها
- 15,148
- امتیازها
- 44,373
- مدالها
- 20
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند
درخرابات طریقت ما به هم منزل شویمدوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند
اي بـیخبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شویدرخرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگلاي بـیخبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی
تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی
یار دارد سر صید دل حافظ، یارانسوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است ازحال ما کو رستمی
عاشقان را بر سرخود حکم نیستآتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویشعاشقان را بر سرخود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد ان کنند
صبح است ساقیا قدحی پرشتاب کندل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود