- ارسالیها
- 290
- پسندها
- 6,304
- امتیازها
- 21,013
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #121
وجود ماهنور عزیزم جوری این خونه رو روشن میکرد که هیچوقت قدیمی بودن و کوچیک بودن خونه به چشمم نمیاومد. اگه زنده بود چیکار میکرد؟
حتماً باز دعوام میکرد که چرا توی این هوای سرد بیرون ایستادم؛ من هم با پرویی تمام جوابش رو میدادم.
نفس عمیقی کشیدم و آروم قدمهام رو حرکت دادم، از حوض گذشتم و به پلهها رسیدم، از پلهها بالا رفتم و در ورودی خونه رو باز کردم.
سوز سرمایی که به محض باز شدن در پوست گندمی صورتم رو نوازش کرد، به اندازهی فضای بیرون ناامیدکننده بود.
خسته کفشهام رو از پام بیرون آوردم و بعد از وارد شدنم به خونه، در هال رو پشتسرم بستم.
بهسمت اتاقم پا تند کردم. بدون اتلاف وقت لباسهام رو با شلوار گرم سفیدرنگی که دو خط سیاه گوشهی رون پام دیده میشد و...
حتماً باز دعوام میکرد که چرا توی این هوای سرد بیرون ایستادم؛ من هم با پرویی تمام جوابش رو میدادم.
نفس عمیقی کشیدم و آروم قدمهام رو حرکت دادم، از حوض گذشتم و به پلهها رسیدم، از پلهها بالا رفتم و در ورودی خونه رو باز کردم.
سوز سرمایی که به محض باز شدن در پوست گندمی صورتم رو نوازش کرد، به اندازهی فضای بیرون ناامیدکننده بود.
خسته کفشهام رو از پام بیرون آوردم و بعد از وارد شدنم به خونه، در هال رو پشتسرم بستم.
بهسمت اتاقم پا تند کردم. بدون اتلاف وقت لباسهام رو با شلوار گرم سفیدرنگی که دو خط سیاه گوشهی رون پام دیده میشد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.