داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانشیوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
اینبار میبرند که زندانیات کنند
شرح دهم من که شب از چه سیه دل بودداد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش
یاری آن نیست که آگاه نباشد از یار
یار باید که بود آگهی از یارانش
ترک عجمی کاکل ترکانه برانداختدیدم نهان فرشته شرم و عفاف او
آورده سر به گوش من و عذرخواهش است
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر درازما بی غمان م**س.ت دل از دست داده ایم
همراز عشق و هم نفس جام باده ایم
یاد تو کنم میان یادم باشیمبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی