- تاریخ ثبتنام
- 26/1/22
- ارسالیها
- 387
- پسندها
- 2,671
- امتیازها
- 14,063
- مدالها
- 13
- سن
- 23
یا من گنهی کردم و در خشمی تویاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی
یا تو دگری داری و در خوابم من
یا من گنهی کردم و در خشمی تویاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی
دوست دارو شمع باشم در دل شبها بسوزمدر رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشددوست دارو شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانتمشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر
شهدی که در لب تست در انگبین نباشد
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکندلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانت
چه میخواهی از این مسکین سرگزدان نمیدانم
من ان برگ گل یاسم که میمیرم ز بی ابیمن از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم
اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر
به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم
ما شکوه از آن زلف پریشان چه نویسیممن ان برگ گل یاسم که میمیرم ز بی ابی
ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگیرم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خداییما شکوه از آن زلف پریشان چه نویسیم
این قصه دراز است به یاران چه نویسیم
حیرت زدهٔ نامهٔ سر در گم خویشیم
شد نام فراموش به پایان چه نویسیم