مشاعره مشاعره با اشعار شاعران

[m.sina]

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی‌ وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

م**س.ت‌ و بیخود سروناز من به‌ صحرا می‌رود
با چنین مستی نگه کن تا چه زیبا می‌رود

گاه می‌افتد ز مستی گاه می‌خیزد ز جا
تا دگر زین رفتنش یارب چه بر ما می‌رود

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[فلورا.]

م**س.ت‌ و بیخود سروناز من به‌ صحرا می‌رود
با چنین مستی نگه کن تا چه زیبا می‌رود

گاه می‌افتد ز مستی گاه می‌خیزد ز جا
تا دگر زین رفتنش یارب چه بر ما می‌رود

دل من آرزوی وصل می‌کند چه کنم

که آرزوی من این است و آرزوی تو نه

 

[m.sina]

دل من آرزوی وصل می‌کند چه کنم

که آرزوی من این است و آرزوی تو نه

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود مهر تو از دل نشود

افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود

 

[فلورا.]

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود مهر تو از دل نشود

افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود

دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت
بـــه هـــــواداری ان سرو خرامان بـــروم

 

[m.sina]

دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت
بـــه هـــــواداری ان سرو خرامان بـــروم

ماجرایِ دل به اظهارِ دگر محتاج نیست

گوش اگر باشد، نفس هم نالهی آهسته ایست

 

[فلورا.]

ماجرایِ دل به اظهارِ دگر محتاج نیست

گوش اگر باشد، نفس هم نالهی آهسته ایست

تو معشوق ناب من هستی
همیشه عاشقت و مجنون تو می مانم لیلی جانم

 

[m.sina]

تو معشوق ناب من هستی
همیشه عاشقت و مجنون تو می مانم لیلی جانم

مبتلایی به غم محنت و اندوه فـــراق

ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست

دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت

ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست

 

[فلورا.]

مبتلایی به غم محنت و اندوه فـــراق

ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست

دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت

ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست

تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟

 

[Tikalina]

مبتلایی به غم محنت و اندوه فـــراق

ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست

دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت

ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

 

[m.sina]

تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟

ترک یاران کرده ای ای بیوفا ، یار این کند
دل ز پیمان برگرفتی ، هیچ دلدار این کند

ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند