m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 23/8/20 #21 ☆nilia☆ گفت تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا ما را برد اندرین دفتر پیروزه سپهر آنچه را ما نشمردیم شمرد کلیک کنید تا باز شود... در دست بانوئی به نخی گفت سوزنی کای ه*رز گرد بی سر و بی پا چه میکنی ما میرویم تا که بدوزیم پاره ای هر جا که می رسیم تو با ما چه میکنی لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید. امضا : m.sina
☆nilia☆ گفت تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا ما را برد اندرین دفتر پیروزه سپهر آنچه را ما نشمردیم شمرد کلیک کنید تا باز شود... در دست بانوئی به نخی گفت سوزنی کای ه*رز گرد بی سر و بی پا چه میکنی ما میرویم تا که بدوزیم پاره ای هر جا که می رسیم تو با ما چه میکنی لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
Arefeh.h گوینده آزمایشی سطح 31 ارسالیها 1,964 پسندها 25,770 امتیازها 51,373 مدالها 35 29/9/20 #22 اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی ز ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است امضا : Arefeh.h
I ISET1 مدیر بازنشسته سطح 25 ارسالیها 3,776 پسندها 14,495 امتیازها 61,873 مدالها 19 29/9/20 نویسنده موضوع #23 تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا، ما را برد اندرین دفتر پیروزه، سپهر آنچه را ما نشمردیم، شمرد
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 29/9/20 #24 ستـــایـــش گفت تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا، ما را برد اندرین دفتر پیروزه، سپهر آنچه را ما نشمردیم، شمرد کلیک کنید تا باز شود... دختری خرد، بمهمانی رفت در صف دخترکی چند، خزید آن یک افکند بر ابروی گره وین یکی جامه بیکسوی کشید امضا : SAN.SNI
ستـــایـــش گفت تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا، ما را برد اندرین دفتر پیروزه، سپهر آنچه را ما نشمردیم، شمرد کلیک کنید تا باز شود... دختری خرد، بمهمانی رفت در صف دخترکی چند، خزید آن یک افکند بر ابروی گره وین یکی جامه بیکسوی کشید
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 4/10/20 #25 san.sni گفت دختری خرد، بمهمانی رفت در صف دخترکی چند، خزید آن یک افکند بر ابروی گره وین یکی جامه بیکسوی کشید کلیک کنید تا باز شود... دهر بسيار چو من سر به گريبـان ديده است چـه تفاوت كندش سر به گريبانی من عضو جمعيت حق گشتی و ديگر نخوری غم تنهايی و مهجوری و حيرانی من امضا : m.sina
san.sni گفت دختری خرد، بمهمانی رفت در صف دخترکی چند، خزید آن یک افکند بر ابروی گره وین یکی جامه بیکسوی کشید کلیک کنید تا باز شود... دهر بسيار چو من سر به گريبـان ديده است چـه تفاوت كندش سر به گريبانی من عضو جمعيت حق گشتی و ديگر نخوری غم تنهايی و مهجوری و حيرانی من
(فاطمه1381) مدیر بازنشسته سطح 4 ارسالیها 2,965 پسندها 3,118 امتیازها 28,773 مدالها 3 4/10/20 #26 m.sina گفت دهر بسيار چو من سر به گريبـان ديده است چـه تفاوت كندش سر به گريبانی من عضو جمعيت حق گشتی و ديگر نخوری غم تنهايی و مهجوری و حيرانی من کلیک کنید تا باز شود... نیکنامی نباشد، از ره عجب خنگ آز و هوس همی راندن روز دعوی، چو طبل بانگ زدن وقت کوشش، ز کار واماندن
m.sina گفت دهر بسيار چو من سر به گريبـان ديده است چـه تفاوت كندش سر به گريبانی من عضو جمعيت حق گشتی و ديگر نخوری غم تنهايی و مهجوری و حيرانی من کلیک کنید تا باز شود... نیکنامی نباشد، از ره عجب خنگ آز و هوس همی راندن روز دعوی، چو طبل بانگ زدن وقت کوشش، ز کار واماندن
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 4/10/20 #27 (فاطمه1381) گفت نیکنامی نباشد، از ره عجب خنگ آز و هوس همی راندن روز دعوی، چو طبل بانگ زدن وقت کوشش، ز کار واماندن کلیک کنید تا باز شود... نهان با شاخک پژمان چنین گفت که پروردی مرا روزی در آغوش بروز سختیم کردی فراموش نشاندی شاد چون طفلان بمهدم امضا : m.sina
(فاطمه1381) گفت نیکنامی نباشد، از ره عجب خنگ آز و هوس همی راندن روز دعوی، چو طبل بانگ زدن وقت کوشش، ز کار واماندن کلیک کنید تا باز شود... نهان با شاخک پژمان چنین گفت که پروردی مرا روزی در آغوش بروز سختیم کردی فراموش نشاندی شاد چون طفلان بمهدم
(فاطمه1381) مدیر بازنشسته سطح 4 ارسالیها 2,965 پسندها 3,118 امتیازها 28,773 مدالها 3 4/10/20 #28 m.sina گفت نهان با شاخک پژمان چنین گفت که پروردی مرا روزی در آغوش بروز سختیم کردی فراموش نشاندی شاد چون طفلان بمهدم کلیک کنید تا باز شود... مشو خودبین، که نیکی با فقیران نخستین فرض بودست اغنیا را ز محتاجان خبر گیر، ای که داری چراغ دولت و گنج غنا را
m.sina گفت نهان با شاخک پژمان چنین گفت که پروردی مرا روزی در آغوش بروز سختیم کردی فراموش نشاندی شاد چون طفلان بمهدم کلیک کنید تا باز شود... مشو خودبین، که نیکی با فقیران نخستین فرض بودست اغنیا را ز محتاجان خبر گیر، ای که داری چراغ دولت و گنج غنا را
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 4/10/20 #29 (فاطمه1381) گفت مشو خودبین، که نیکی با فقیران نخستین فرض بودست اغنیا را ز محتاجان خبر گیر، ای که داری چراغ دولت و گنج غنا را کلیک کنید تا باز شود... از ندانسـتن مـن، دزد قـضـا آگه بود چـو تـو را برد، بخـنـديـد به نادانی مـن آنكه در زير زمين، داد سر و سامانت كاش ميخورد غم بی سر و سامانی من امضا : m.sina
(فاطمه1381) گفت مشو خودبین، که نیکی با فقیران نخستین فرض بودست اغنیا را ز محتاجان خبر گیر، ای که داری چراغ دولت و گنج غنا را کلیک کنید تا باز شود... از ندانسـتن مـن، دزد قـضـا آگه بود چـو تـو را برد، بخـنـديـد به نادانی مـن آنكه در زير زمين، داد سر و سامانت كاش ميخورد غم بی سر و سامانی من
(فاطمه1381) مدیر بازنشسته سطح 4 ارسالیها 2,965 پسندها 3,118 امتیازها 28,773 مدالها 3 4/10/20 #30 m.sina گفت از ندانسـتن مـن، دزد قـضـا آگه بود چـو تـو را برد، بخـنـديـد به نادانی مـن آنكه در زير زمين، داد سر و سامانت كاش ميخورد غم بی سر و سامانی من کلیک کنید تا باز شود... نخودی گفت لوبیایی را کز چه من گردم این چنین، تو دراز؟ گفت: ما هردو را بباید پخت چارهای نیست، با زمانه بساز
m.sina گفت از ندانسـتن مـن، دزد قـضـا آگه بود چـو تـو را برد، بخـنـديـد به نادانی مـن آنكه در زير زمين، داد سر و سامانت كاش ميخورد غم بی سر و سامانی من کلیک کنید تا باز شود... نخودی گفت لوبیایی را کز چه من گردم این چنین، تو دراز؟ گفت: ما هردو را بباید پخت چارهای نیست، با زمانه بساز