- ارسالیها
- 382
- پسندها
- 5,183
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #111
شاهین روبهرویش ایستاد و گفت:
- باید به من، امیر و یا به عموت میگفتی میخوای چیکار کنی. اگه تو این دزدی اتفاقی برای جفتتون میافتاد؟
کیاوش دستانش را بالا گرفت و با لبخندی گفت:
- باشه، خیلیخب، ببخشید، دیگه تکرار نمیشه شاهی. اینقدر حرص نخور، قول میدم شماها رو در جریان بذارم.
شاهین توام با عصبانیت گفت:
- اینو قبلاً هم شنیدم.
کیاوش پدرش را در آغوش گرفت و درحالی که عطر تلخ لباسش را میبویید گفت:
- باید عادت کنی بابا... .
از پدرش فاصله گرفت، بوسهای بر گونهاش نشاند و گفت:
- چون قراره باز هم بشنوی. حالا اجازهی مرخصی میدی؟ داره صبح میشهها!
اردشیر درحالی که وارد اتاق میشد به آرامی خندید و کیاوش با اشارهی پدرش از اتاق خارج شد.
اردشیر بر صندلی لم داد، پایش را بر عسلی گذاشت و همانطور که...
- باید به من، امیر و یا به عموت میگفتی میخوای چیکار کنی. اگه تو این دزدی اتفاقی برای جفتتون میافتاد؟
کیاوش دستانش را بالا گرفت و با لبخندی گفت:
- باشه، خیلیخب، ببخشید، دیگه تکرار نمیشه شاهی. اینقدر حرص نخور، قول میدم شماها رو در جریان بذارم.
شاهین توام با عصبانیت گفت:
- اینو قبلاً هم شنیدم.
کیاوش پدرش را در آغوش گرفت و درحالی که عطر تلخ لباسش را میبویید گفت:
- باید عادت کنی بابا... .
از پدرش فاصله گرفت، بوسهای بر گونهاش نشاند و گفت:
- چون قراره باز هم بشنوی. حالا اجازهی مرخصی میدی؟ داره صبح میشهها!
اردشیر درحالی که وارد اتاق میشد به آرامی خندید و کیاوش با اشارهی پدرش از اتاق خارج شد.
اردشیر بر صندلی لم داد، پایش را بر عسلی گذاشت و همانطور که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش