- ارسالیها
- 441
- پسندها
- 3,871
- امتیازها
- 16,913
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #241
پاهایش روی زمین سر خوردند و روی سنگ کف زمین نشست.
- من خیلی سردمه، ویلیام.
ویلیام به دنبال چراغهای درخشان مادرخواندههای خود بود.
- مینگ، چه اتفاقی میافته؟
اشکهای کلر به یخ تبدیل شد. ویلیام یک گوی کوچک را با انگشتانش بلند کرد.
مینگ، کارا و تاشا بالای سر کلر معلق شدند.
کارا ابتدا صحبت کرد.
- اون به یه مجسمه یخی تبدیل نمیشه.
مینگ به ویلیام نگاه کرد.
- دمای بدنش یهو کم شد.
تاشا پشت سر ویلیام پرواز کرد و دست ریزش به جمجمه ویلیام برخورد.
- دوباره اون رو بوس کن. تو اولینبار به خوبی انجام ندادی.
ویلیام اعتراض کرد و پشت سرش را مالش داد:
- ما قبلاً سهبار همدیگه رو بوس کردیم.
کارا درحالیکه دور ویلیام میچرخید تا روبهرویش قرار بگیرد، پرسید:
- تو نمیتونی اجازه بدی اون بمیره. کی با ما...
- من خیلی سردمه، ویلیام.
ویلیام به دنبال چراغهای درخشان مادرخواندههای خود بود.
- مینگ، چه اتفاقی میافته؟
اشکهای کلر به یخ تبدیل شد. ویلیام یک گوی کوچک را با انگشتانش بلند کرد.
مینگ، کارا و تاشا بالای سر کلر معلق شدند.
کارا ابتدا صحبت کرد.
- اون به یه مجسمه یخی تبدیل نمیشه.
مینگ به ویلیام نگاه کرد.
- دمای بدنش یهو کم شد.
تاشا پشت سر ویلیام پرواز کرد و دست ریزش به جمجمه ویلیام برخورد.
- دوباره اون رو بوس کن. تو اولینبار به خوبی انجام ندادی.
ویلیام اعتراض کرد و پشت سرش را مالش داد:
- ما قبلاً سهبار همدیگه رو بوس کردیم.
کارا درحالیکه دور ویلیام میچرخید تا روبهرویش قرار بگیرد، پرسید:
- تو نمیتونی اجازه بدی اون بمیره. کی با ما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.