- ارسالیها
- 3,536
- پسندها
- 7,166
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زدهیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد، بیگانه ئی شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنت بار من
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم