m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 17/11/20 #31 ⭐FATIMA.SH⭐ گفت می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش کلیک کنید تا باز شود... شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم صد افسوس امضا : m.sina
⭐FATIMA.SH⭐ گفت می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش کلیک کنید تا باز شود... شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم صد افسوس
چیستا نو ورود سطح 3 ارسالیها 22 پسندها 177 امتیازها 1,118 مدالها 4 17/11/20 #32 m.sina گفت شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم صد افسوس کلیک کنید تا باز شود... سهم من این است سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد امضا : چیستا
m.sina گفت شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم صد افسوس کلیک کنید تا باز شود... سهم من این است سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 17/11/20 #33 چیستا گفت سهم من این است سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد کلیک کنید تا باز شود... درآستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است امضا : m.sina
چیستا گفت سهم من این است سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد کلیک کنید تا باز شود... درآستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است
MehrnazParsa کاربر فعال سطح 10 ارسالیها 421 پسندها 1,752 امتیازها 11,273 مدالها 13 1/12/20 #34 m.sina گفت درآستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است کلیک کنید تا باز شود... تنها تو آگهی و تو می دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشایی بر روح من صفای،نخستین را امضا : MehrnazParsa
m.sina گفت درآستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است کلیک کنید تا باز شود... تنها تو آگهی و تو می دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشایی بر روح من صفای،نخستین را
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 7/12/20 #35 MehrnazParsa گفت تنها تو آگهی و تو می دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشایی بر روح من صفای،نخستین را کلیک کنید تا باز شود... از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدا ی قادر بی همتا امضا : m.sina
MehrnazParsa گفت تنها تو آگهی و تو می دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشایی بر روح من صفای،نخستین را کلیک کنید تا باز شود... از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدا ی قادر بی همتا
MehrnazParsa کاربر فعال سطح 10 ارسالیها 421 پسندها 1,752 امتیازها 11,273 مدالها 13 8/12/20 #36 m.sina گفت از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدا ی قادر بی همتا کلیک کنید تا باز شود... آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم امضا : MehrnazParsa
m.sina گفت از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدا ی قادر بی همتا کلیک کنید تا باز شود... آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 10/12/20 #37 MehrnazParsa گفت آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم کلیک کنید تا باز شود... من از دو چشم روشن و گریان گریختم از خنده های وحشی طوفان گریختم از بستر وصال به آغوش سرد هجر آزرده از ملامت وجدان گریختم امضا : m.sina
MehrnazParsa گفت آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم کلیک کنید تا باز شود... من از دو چشم روشن و گریان گریختم از خنده های وحشی طوفان گریختم از بستر وصال به آغوش سرد هجر آزرده از ملامت وجدان گریختم
رویا بیدار رفیق جدید انجمن سطح 6 ارسالیها 82 پسندها 434 امتیازها 3,013 مدالها 8 18/12/20 #38 m.sina گفت من از دو چشم روشن و گریان گریختم از خنده های وحشی طوفان گریختم از بستر وصال به آغوش سرد هجر آزرده از ملامت وجدان گریختم کلیک کنید تا باز شود... می خواهمش که بفشردم بر خویش بر خویش بفشرد من شیدا را بر هستیم بپیچد، پیچد سخت آن بازوان گرم و توانا را
m.sina گفت من از دو چشم روشن و گریان گریختم از خنده های وحشی طوفان گریختم از بستر وصال به آغوش سرد هجر آزرده از ملامت وجدان گریختم کلیک کنید تا باز شود... می خواهمش که بفشردم بر خویش بر خویش بفشرد من شیدا را بر هستیم بپیچد، پیچد سخت آن بازوان گرم و توانا را
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 24/12/20 #39 yegixm گفت می خواهمش که بفشردم بر خویش بر خویش بفشرد من شیدا را بر هستیم بپیچد، پیچد سخت آن بازوان گرم و توانا را کلیک کنید تا باز شود... آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم می نویسد به روی هر دیوار آیه هایی همه سیاه سیاه امضا : m.sina
yegixm گفت می خواهمش که بفشردم بر خویش بر خویش بفشرد من شیدا را بر هستیم بپیچد، پیچد سخت آن بازوان گرم و توانا را کلیک کنید تا باز شود... آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم می نویسد به روی هر دیوار آیه هایی همه سیاه سیاه
P paaa مدیر بازنشسته سطح 16 ارسالیها 469 پسندها 8,440 امتیازها 24,773 مدالها 16 3/1/21 #40 m.sina گفت آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم می نویسد به روی هر دیوار آیه هایی همه سیاه سیاه کلیک کنید تا باز شود... همه ی هستی من آیه تاریکی است که تو را با خود و تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد...
m.sina گفت آه اکنون تو رفته ای و غروب سایه میگسترد به سینه راه نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگهم می نویسد به روی هر دیوار آیه هایی همه سیاه سیاه کلیک کنید تا باز شود... همه ی هستی من آیه تاریکی است که تو را با خود و تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد...