سر دفترم بنشستم
گریستم
خندیدم
و حتی نوشتم
گفتند چه مینویسی؟!
گفتم حرف دلم را!
گفتند مگر دل هم حرف دارد
گفتم پس بشنو این هم حرف
آری حرف هایم در قالب متن ادبی نوشته میشود
و تو میخوانی
از حال دلم خبر نداری... به عبارتی غریبه ای!
ولی ترک نکن دفتر را حرف هایم در دلم سنگینی میکند!
وزنش با اندازه و حجم دلم تعادلی ندارد
بشنو...
بشنو...
گوش ده که دلم داغ است از زمانه
از پس زدن های دیگران...
یاد میآرم روزی را که به من تشر زدند
آری یادم هست!
ضعیف بودم! چیزی نگفتم!
آهی پر از حسرت در دلم ماند و گوشهای از دلم را احاطه کرد