متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های آواز سنگ‌ها | فاطمه آماده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 4,491
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
***
از کول الاغ افتاده،
چون ژنده‌پوشی آواره در پی کوی خویش می‌گردم.
از کدام کویرِ سوزان باید برگردم!؟
رسیده ایام کهولت روحم،
این را من نه، تارهای سپید روی سرم می‌گویند.
دو چاله‌ی سیاهم را ننگر،
من با این چشم‌ها جفا بسیار دیده‌ام‌.
بوی پیری را استشمام می‌کند قلب خضر.
سنگ وجودم پر می‌شود از عالم غیب.
شکاف نمی‌خورد چون شیشه‌ای زلال.
در خود زنجیر کرده رمزهای جزیل و اسرارِ کال.
من نماد ظلمتم، سمبل سیاهی!
من مغربی تاریکم، در فلسفه‌ی شیخ اشراقی!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
***
پیامد‌های محرز دل سخت،
مخاطراتی کوچک، اما سراسر زجر،
و عارضه‌ای بدون تن، اما قابل روئیت.
مشهود است اما پنهان!
در پس خاک خوزستان،
خوزستانِ بی دفاع در برابر آشنا،
اما سنگر وطن.
در فریاد کشاورزان اصفهان، معترض به کم آبی.
خدایا باران بفرست به من!
یک زمین خشک و خالی‌...
در حوالی ایران حنجره‌ها زخم شده،
دیده‌ها خون شده،
اقتصاد ویران شده.
در تنگنای بدبختی، می‌گرید پدری از تنگ دستی.
مادری کشان کشان، می‌برد فرزندش را،
تا نبیند هندوانه و انار شب یلدا را.
قلب‌ها آرام آرام از یاد می‌برند تپیدن را،
میان تار موهای سپیدِ سی ساله،
حتی دمپایی‌های یک آواره!
قلب‌های سنگی، حاصل دست رنجِ سال‌ها دردِ است... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
***
تو همان گیومرتی، که جز دوست داشتن تو چاره‌ی دیگری ندارد قلبم.
من همان کافرم که به دین اهورامزدایی تو در می‌آیم. ‌
من فرهاد مجنونم و تو شیرینِ عاشقِ خسرو.
تو آب زلالی و من کویر بی تو.
من کشتی بی سرنشینم و تو دریای طوفانی.
من موج خروشان و تو ساحل آرامشی.
دستانم برای در آغوش کشیدن تنت،
پیچکی پتوس می‌شوند.
در آغوشت بهشت روزنه می‌کند
و در چشمانت بارقه‌ها نور افشانی.
در دنیای سنگی منِ دوزخی، فرشته‌ای چون تو معشوقم است.
عجب گناه کردن با تو لذت بخش است!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
***
در سرزمین آدمک‌ها جناح‌های حسن و شر در نبرد هستند.
افسانه‌ها اینبار معکوس می‌شوند،
لشکر پلیدی است که در کائنات، با زمینی پر از اجساد بی‌جان، بر خوبی غلبه می‌کند.
من شهروای خویش را سخت می‌کنم در برابر معوبت‌ها.
خطیر در برابر عشق،
محکم در برابر کنایه،
خشن در مقابل خودخواه
و تند خو میان زبان‌ها!
گیتی، برای خود می‌سازم که قسی‌اش نصیب بدکامه‌ام
و گوهر مهربانی درون سنگم طالع عشق باشد.
من سرد می‌شوم تا همه بدانند،
خوب بودن رسالت من نیست!
من نامهربان می‌شوم، تا شما مهربان بمانید،
من حلبی قلب می‌شوم، تا شما قدر دل مهربان اطرافیانتان را بدانید،
من خونریز می‌شوم، تا شما حد خود را بدانید،
و در آخر فوادم را حجر می‌کنم تا خود در امان بمانم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #45
1628618704155.png
 
امضا : HAKIMEH.MZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا