متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های آواز سنگ‌ها | فاطمه آماده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 4,575
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
***
می‌شود تحمل کرد،
نبودنت را،
آغوش رفته ات را،
ندیدنت را،
بی‌مهری هایت را،
آسان نیست، اما می‌شود عجین شد با روزمرگی‌های نبودنت.
قلبی که سنگ کردی قابل حمل است.
من توان کشیدنش را دارم!
قدرت نگهداری سنگی هزارکیلویی را در چپ سینه دارم.
من زاده‌ی دردم.
زاده‌ی کشورِ رنج‌ها!
به سختی‌ها می‌خندم و به دوری‌ها لبخندِ انتظار.
تو با سنگ‌دلی مرا نیز سخت جان کرده‌ای... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
***
تازه واردی به خلوتگاهم سرک کشیده،
می‌خواهد احساس دوست داشتنش را به منِ سیر بقبولاند.
وقتی زبان می‌چرخاند که دوستم دارد،
هیچ احساسی بجز تهی، در وجودم نمی‌گنجد.
این جمله‌ی دو حرفی، تاریخ انقضایش در مضمون شوریده‌ام تمام شده،
و شنیدنش از سوی دیگری در قلبم رخنه نمی‌کند.
آن همه زجر کشیدن،
ارزشش را داشت که حالا دیگر نمی‌شکنم.
او هم باید دست و پنجه نرم کند با سختی‌ها،
باید عادت کند به قسی القلبی زمانه،
او هم باید مانند من شود،
سنگی که با هیچ تیشه‌ای خورد نمی‌شود.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
***
برای سیر شدن روحم،
از دردهایم تغذیه می‌کنم،
بغضم را می‌خورم،
حرف‌هایم را قورت می‌دهم،
لب‌هایم را می‌گزم،
قلبم را چنگ می‌زنم،
جگرم را سیخ می‌کشم،
روی زخمم نمک می‌پاشم،
مغزم را زغالی می‌کنم
و عجب رستورانی به پا کرده‌ام با گوشت تنم!
خلق، چه خبر دارد که چه می‌گذرد بر من؟
می‌خواهم قدری گرسنگی بکشم.
گلویم را بغضی سرطانی احاطه می‌کند،
آب دهانم را قورت می‌دهم تا غده‌ی سنگیِ بغض را پایین فرستد
و در گاراژ قلبم، روی دیگر سنگ‌ها تلنبار کند.
این همه سنگ پروری کار خود را کرد،
که نمی توانم بشکنم بغض میراثی شده را.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
***
ای امان از تنهایی!
هنگامی که در قفس تنهایی کز می‌کنی،
پی‌ می‌بری که خوشحالی‌های کوچک هم،
می‌توانستند لحافی گرم برای شب‌های طولانی یلدا باشند.
تنهایی، جعبه‌ی پاندورا را قالب احساست می‌‌کند.
اغلب به مرگ فکر می‌کنی،
بیشتر نفرینی‌ تاریک جذب می‌کنی؛
و اما بیشتر برای آغوشی، در مرداب تاریک دست و پا می‌زنی!
خاطره‌هایی که دفن کردی یکی پس از دیگری در آرامگاه ذهنت زنده می‌شوند.
قلب‌ها در تنهایی خُنثی‌تر می‌شوند، بی‌حرکت‌تر‌ و سردتر از عصر یخبندان.
من آدمی برونگرا بودم؛
و اکنون،
در پَس تنهایی خویش سخت تقلا می‌کنم برای فریاد زندگی... ‌.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
***
در جنگ روان، هیچ کس به دیگری رحم نمی‌کند!
همه مسافرند،
مسافر قطاری که هر از گاهی در ایستگاهی می‌ماند،
چند نفر را در سرنوشتی پیاده می‌کند و باز راه خود را در پیش می‌گیرد.
تنها رَدی که از خود به جا می‌گذارد،
ریلی است که تا بی‌نهایت باید دید و انتظار سوتی بلند را کشید.
همه یک روز خودشان را،
احساسشان را،
دیگری را،
آغوشی دیگر را
و ایستگاهی دیگر را به شما ترجیح می‌دهند.
به خودت احترام بگذار!
وقتی می‌گویند «دوستت دارم»، هوا را برای پریدن انتخاب نکن!
ارزشت روی استقامت پاهایت است؛ بگذار برایت بجنگند!
کسی که عاشق توست، ساحل را برای هم قدم شدن با تو انتخاب می‌کند، نه هوا!
برای دفاع از خودت فواد باش!
قلب سنگی همیشه هم بد نیست... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
***
مرا همچون عددی، زیرِ سایبانِ رادیکالِ قلبت نگه‌دار!
من شاید بی‌رحم باشم اما،
تو را زیر چتر غرورم، عاشقانه عشق می‌کنم.
قلبم سنگیست اما،
نه برای شکستن شیشه‌ای دلت!
قلبم سنگ است برای نگهبانی از گل سیاره خودم.
مالکیت قلبی بی‌روح، فقط از پس یک اسطوره‌ی قهرمانی بر می‌آید،
قهرمانی که بی‌شباهت به قهرمانان دنیای ایرانی، چو گیومرت و کاوه نیست.
درنیستی‌ات، اثری از قلب فداکارم نیست؛
پس همیشه بمان!
دل سنجه‌ام را برای تو صیقلی می‌کنم.
تو فقط بمان!
مگذار این ناسره برای همیشه حتی در مقابل تو سنگ شود... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
***
گاهی باید تصمیم‌های احساسی را،
بگذاریم در کوزه و آب آن را بخوریم.
سد معبری از جنس گوشتِ آدم‌های مزاحم را قطعه قطعه کنیم.
گذر زمان را طلا ندانیم و
بی‌خیال چرک کف دست نشویم.
به برنامه ریزی خدا اعتماد کنیم،
و قلب‌های محکم را بازسازی کنیم.
وقتی چادرمشکی آفاق،
روی قلبمان خیمه زند
و سعی در لخته‌ کردن آن‌ داشته باشد،
می‌فهمد که تلاشش بی‌محصول‌ترین درخت زمان است.
ما مدت‌هاست تیکه‌ای سنگ سیاه و زغالی شده،
از اقوام سنگِ سیاهِ آتش فشانی فعال شده را،
در سمت چپ سینه حمل می‌کنیم.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
***
روی پیاده رویی زار،
کودکی بساط فروختن فال را پهن کرده است.
کوچه‌‌ی بالاترِ خلوت،
کودکی روی زمین، کنار ترازوی رنگ و رو رفته‌اش نشسته است.
یکی از محله‌ها‌ی بالاشهری،
میزبان پسربچه‌ای با گونی بزرگ هم قد خود شده؛
اما کودک تا کمر در سطل زباله‌ای برای شام مهمانی خم شده‌است.
هزاران فرزندِ زمین، هزاران کودک بی‌سرپرست و بد سرپرست.
تا کی ادامه دارد شیوع ویروس مرگبار سنگ دلی؟
کودکی که بزرگی می‌کند،
شتابان بزرگ می‌شود و زود رنگ پیر می‌‌گیرد.
گاهی دستی کوچک را بگیرید!
نگذارید قشر سالمند و افسره‌، جامعه را پر کند‌.
بگذارید خیابان‌ها کمتر بگریند، از غم معصومیت کودکان کار.
فولاد قلبت برای زخمی نشدن احساست است؛
نه زخمی کردن طفلی بی‌گناه!
چه کرده این دنیا با غیرت دل‌ها؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
***
از زمانی که گذر از کوی دوستی مهم نبود برایم،
و خبری اندک از اوصاف رفیقی صمیمی نداشتم،
از همان موقع‌ها فهمیدم، دلم چقدر مورد اصابت شهاب سنگ‌های گذرا، اما تیز قرار گرفته است!
چقدر فرسوده شده، در زیر غلتک‌های سخن نمای دیگران... .
دلِ مهربان بهره‌ای ندارد.
باید دید هر کس، چقدر می‌تواند بُتی مانند خودش را تحمل کند!؟
ما در این ایام بیشتر از شیطان در روز عرفه توسط دیگران سنگسار می‌شویم؛
شاید شیطان هم مقصر نبود و این آدم‌ها بودند که لیاقت سجده نداشتند... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
***
پرده‌ی صورتی رنگ اتاق را کنار می‌زند و به بیرون چشم می‌دوزد.
باز هم انتظار را می‌کشید.
عادلانه نبود!
بهشت باید زیر پای او می‌بود، نه موزایک‌های طوسی رنگ...
مگر پسرها اجاق خانه نبودند؟
پس چرا مادر، گرمایی حس نمی‌کرد؟
کوهی از جراحات و
دستانی پینه بسته از فرط کارگری،
روی مبل رنگ و رو رفته‌ی خانه‌ی تنهایی،
در امید دیدن یک چهره‌ی آشنا از ثمره‌های زندگی‌اش است.
مگر دخترها بابایی نبودند؟
در کنج خانه سالمندان، همچون طلای زیرخاک، خاک می‌خورند.
خانه‌ای که وجه اشتراکی با «خانه» ندارد‌.
سنگدلی را برای افراد فاقدشعور نگهدارید، نه گوهرهای بی‌تکرار زندگی.
کمی وجدان،
اندکی معرفت با چاشنی غیرت،
اما زیر نظارت دل سنگ... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا