متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های آواز سنگ‌ها | فاطمه آماده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 4,491
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
***
کودکی حال خوب ما بود، اما...
ما ندانسته خطا می‌کردیم و بزرگ‌ترها آگاهانه ما را تنبیه می‌کردند، بارها و بارها!
و ما آموختیم که برای نرسپانی‌‌ها منتظر تنبیه باشیم.
وقتی بزرگ شدیم، یاد گرفتیم نباید اشتباه کنیم؛ وگرنه تنبیه می‌شویم!
حتی وقتی کسی این وظیفه را به عهده نگرفته بود، خودمان خودمان را مجازات کنیم.
غافل از اینکه انسان تا خطا می‌کند، انسان است.
تجربه، با زخم‌خوردن بدست می‌آید.
اصلا لغزش، بایدهای زیستن آدم است
و اشتباه، بخشی از وجود بشریت است!
بشری از جنس خاک، که گاهی زمین می‌خورد،
آدمی از جنس آب، که گاهی غرق می‌شود،
تنی از جنس گوشت، که گاهی دریده می‌شود؛
اما چه قلب‌های فرتوتی که زیر بار فشارهای خود وارد کرده، به سنجه‌ای تیره مبدل شدن .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
***
آلیس در سرزمین عجایب نبود، ما هستیم!
عجایب هفت گانه‌ی رقص مرگ!
در شهر عجایب قدم می‌زنم و چشمانم بی‌تفاوتی را فریاد می‌زنند،
و من روح‌هایی را می‌نگرم،
که در پی فرار از کلمات هستند.
سخنانی که روح را از تن جدا و قلب را خونابِ درد می‌کنند.
ای ملت درد!
نگذار حقت بلعیده شود در الم شنگه‌ی عوام.
میان این جماعت، جواب ابلهان حرف دندان شکن است، نه خاموشی!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
***
بوی تَعفُن از قلبم بلند می‌شود...
گمان کنم باز یکی را در آن کشته‌ام!
باز جسدی دیگر را در گورستان تاریک قلبم دفن کرده‌ام.
چون قوی سیاه، طرد شده از غرب می‌مانم.
گرفتار خرافه‌ای از جنس پدیده‌های نادر،
مظهر شیطان،
و کشمَکشی میان روشنفکر نماها‌ی تیره اندیش!
می‌خواهم دنیایی با آزادی و عدالت در دلم راه بی‌اندازم،
جایی که سیاه و سفید همگی خاکستری رنگ هستند.
خاکستری،
به رنگِ سنگ‌های کنار ساحلی آرام... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
***
باید به صلابه کشید روح را،
شکنجه کرد خود را،
تا درد را حس نکرد!
به تازیانه‌ها بگویید رحم نکنند!
این بدن، با زخم‌ها هم‌آشیانه است.
من مثالی برای انگشت نمای سختی بسیارم،
من وصله‌ی ناجور دردم،
قلبم بی‌محابا محکم می‌شود،
مقاوم و استوار،
نمادی برای کوه‌!
می‌دَوَم، آنقدر می‌دَوَم تا پاهایم از نازپرورده شدن دریده شود.
گاهی زخم می‌شوند،
اما باید به تاول‌ها فهماند در جنگ باید منتظر خمپاره باشد.
پاهایم به مشقت عادت دارند،
و این سینه به کوبش سنگ!
پیکرنازپرورده برای منِ سخت جان نیست... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
***
چون زلیخا، در حال نظاره‌ی شکنجه‌ی یوسف می‌ایستم.
شکنجه‌ای که خود در آن دخیلم!
شکنجه‌ای که جزئی از دردش، برای جان من است.
می‌خواهم حفظ غرور کنم‌؛
با سخت‌دلی شلاق زدنش را تماشا می‌کنم.
صدای محکم ضربه‌ها گوشم را زخم می‌کند؛
حتی این زجری که می‌دهم به او، از روی عشق است.
نمی‌توانم داشته باشم یوسفم را،
اما زلیخا‌ی عاشق، می‌مانم!
اون را می‌رنجانم و عاشقش هستم.
چه مجنون ابلیس نمایی هستم من!
یوسف سنگدلم خود گناهکار بود.
خواهان این عشق نبودن جرم دارد.
قلبم پر شده از اما و چرا...
اما و چراهایی که جلوی احساسم را می‌گیرند،
احساسی که اگر نبود، من زلیخای زمانه‌ام نبودم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
***
بی پناه می‌شوم، در هیاهوی شلوغی... .
همچون عثمانی، احساسم به غارت می‌رود هر دَم!
تو، روسیه و انگلیس نمایی، و من مرد بیمار اروپا!
من هند مستعمره، تو انگلیسیانِ استعمارگر!
من افغانستانِ بی دفاع
و تو، طالبانِ داعش نما!
اما طلوع می‌کنم یک روز،
چون امید ایرانی!
امید مردمِ، صلح و دوستداری.
امیدی از جنس سنگ، سختی!
از دیار هشت سال خون ریزی.
ایرانی پُر از انقلاب‌های تو خالی... .
مقاوم و بادوام‌...
ضمانتدار برای یک عمر!
ایرانی که با هجوم سختی، باز پرچمی بالا می‌شود، در میدان کشتی المپیک.
دنیا پیچکی می‌شود پتوس،
تنگ و پیچیده! دور دیوار قلعه‌ی سنگی قلبم.
قلبی که تمام مردم ایران یک نمونه‌اش را دارند،
و من افتخارآمیز می‌گویم: «از دیار ایرانِ سختم».​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
***
قلبم جسدیست بی روح!
در زیر خروارها خاکِ کهنه، فشرده شده زیر سنگی سرد،
و مدفون در خوناب حسرت.
بدون تپش، بدون احساس، بدون وجود...!
وقتی کسی باخبر می‌شود از احساست، خیالش راحت می‌شود از داشتنت،
روز به روز کفه‌ی ترازوی ارزشت، بالا می‌رود میان تقلاهای زندگی‌اش،
و تو تبدیل می‌شوی به یک روزمرگی‌ ساده برایش...
تشنه‌ی شنیدن حرف‌های عاشقانه از سوی من است؛
اما تمام سهمش از این همه احساس،
فقط لبخندی یخ‌زده اما واقعی می‌شود.
من سنگدلی‌‌ام را بخاطر هردویمان حفظ می‌کنم... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
***
چون ققنوسی بدون جفت، تنها؛
اما با آوای دلنشین خود شادم.
اشکم درمانگر زخم و بیماری؛
اما خود بیمارِ بیمارم.
چنان سنگ شده‌ام که در هنگام آتش گرفتن، پرنده‌ای می‌شوم افسانه‌ای!
قلبی را دارا هستم، همچون شهاب سنگی منظومه‌ای،
سنگی سخت و آتشی‌؛
اما باز پرواز می‌کنم با سنگینی دلم.
من کهکشانم،
دنیای آدم‌ها برای من نیست... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
***
از دین خارجت می‌کند سنگدلی بسیار،
می‌روی؛ گناه می‌کنی و کافر می‌شوی آخر!
نه لطفی می‌کنی، نه محبت...
تو می‌مانی و یک دنیا جنایت!
یک دنیا قلب مُرده و شکسته در پشت سرت.
چشمانت کویر لوت می‌شوند، تا بی انتها‌.
دلشوره‌هایت گنجشکی می‌شوند، رها.
آدم‌هایی که یک روز اولویت زندگی‌ات بودند، دیگر در شب‌هایت ستاره‌ای ندارند.
در حوالی عوارض قلب جماد،
زندگی همچون شب بی‌ستاره می‌شود، در پَس ابرهای تیره‌ی آسمان.
چه فریبنده آسان می‌کند، زندگی را در پیش چشمانت...
و چه دشوار در درون...!
چه تنها می‌کند تو را و چه قانع می‌کند وجودت را به تنها ماندن،
و رویای تنهایی در وهم تو می‌گذرد... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,567
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
***
نگذار حقت بلعیده شود در الم شنگه‌ی عوام!
یکی زخم خورد،
گفتند از بی‌رحمی روزگار است.
یکی مُرد،
گفتند روزگار این چنین است.
دیگری شکست خورد،
گفتند لعنت به روزگار نامرد.
اندکی طمانینه پیشه کنید، گیتی جای تهمت زدن ندارد؛
ما انسان‌ها بودیم که منهدم‌اش کردیم.
آن که ذبح کرد، نارو زد و سنگ کرد قلبتان را،
یکی از خودتان بود!
و آن که باعث فقر شد یکی از برگزیدگان‌تان.
فاصله را رعایت کنید!
فاصله‌ی اجتماعی،
فاصله‌ی احساسی،
فاصله‌ی قلبی... .
این فاصله‌ها بدجور بدرد می‌خورند، تا یکدیگر را آلوده و خونین نکنیم.
فاصله‌ی قلب سنگتان را با قلب نرم دیگری به شدت رعایت کنید... ‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا