«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌ اجبار بر ایثار | مهشید شکیبائی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
آرزو دارند... آرزو دارند رهایی یابند از مهلکه‌ی خوفناکی که آغشته به ترس و خشم است.
آرزو دارند خاتمه پذیرد نبرد و پیکاری که انسان‌ها را مملو از خشم می‌کند و جهان را در مرگ و غم مستغرق می‌کند!
آرزو دارند رهایی یابند از جهانی که با ترکش و خمپاره بازی می‌کند و تنها انسان‌‌ها را از خاک درو می‌کند.
رهایی از گیتی‌ای که آمیخته به جبر است و بس!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
در مهلکه‌ای که کسی یاریشان نمی‌کند و همگان به فکر خود هستند، ترکش خورده فریادهایی سر می‌دهند که گوش‌های این آفاقِ بی‌رحم را کر می‌کند، اما گویی دنیا نمی‌شنود صدای این آه و فغان‌ها را و دردآگین‌تر از این چیست؟ چه چیزی دردناک‌تر از گذرِ روزگار در خاک‌های به خون غلتیده است؟ در این حوالی که چیزی جز عطر خونابه شنیده نمی‌شود؛ آه و فغان سر دادن حق است در مهلکه‌ای که با محنت از مهمانانش پذیرایی می‌کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
گویا اسیرند...!
آزاد اما محبوس!
پتک تلقین رسیدن به گنجِ شهادت را بر می‌کوبانند اما... تک به تک، در بحرِ دل واهمه می‌پرورانند!
جنگجویان تشنه‌ی آن قهقهه‌هایی هستند که چندیست نایاب شده است و بانی‌اش همان نبردِ شیطانی‌ست که همه را مانند پرنده‌ای بی‌آب و غذا در قفس کرده است و جنگجویان ساده‌لوحی که می‌گویند با رضایت خود پا به این جهنم گذاشته‌اند، اما چه دروغ عظیمی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
مردمان در این دنیای خشک و به غم آغشته جز بمب و نارنجک، روزی‌ای نصیب‌شان نمی‌شود!
دردِ ترکش‌هایی که در جای‌جای کالبدشان لانه می‌گزیند کافی‌ست که تا فرجام زندگانی خود تا همیشه پرده‌ی سینمای افکارشان آن نبرد محزون باشد و هیچ‌گاه کنار نرود. اجبار، خون مردمان را در شیشه‌ای کرده و قهقهه‌های شیطانی سر می‌دهد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
بی‌هوا یورش می‌برند به دیاری که کودکان را در آغوش گرفته و با آنان بازی می‌کند! مگر گُنه آن کودکانی که پاهایشان توان تند‌تر دویدن را ندارد و نمی‌رسد به آغوش پناه‌گاه چیست؟! بمب‌ها خانه می‌سازند بر بدنِ کودکان و کودکان با هزاران آرزو در دریای آسمان پرواز می‌کنند!
پسران توپ‌هایشان را آغوش می‌فشارند و می‌گرخند...! دخت‌ها عروسکان بی‌البسه و افلیج خود را چون مادری دلداری می‌دهند نوزادان می‌گریند و آه...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
نوباوگان می‌گریند در آغوش مادری که با تمام ترس بسیارش تقلا می‌کنند کمی آرامش با سوزنِ کلماتش به وجود جگرگوشه‌اش ترزیق کند اما؛ گویی بی‌فایده است. آه که ملالت‌بار است چنین مناظری که قلب انسان را در مشتش می‌فشارد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
با صدای آژیر خطر ترس مردم را به آغوش می‌کشد و پا به فرار می‌گذارد. فریادی سر می‌دهند که گویا سوزن در حنجره‌شان فرو می‌رود، اما...
چاره چیست؟ خانه چه؟ کاشانه چیست؟ در برابر بُت بمب و ویرانگی، خشت‌ها* سر تعظیم به فرود می‌آوردند و اگر دیگر سرپناهی نداشته باشند به راستی اهمیتی ندارد!

*منظور از خشت‌ها دیوار‌ها است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
جنگ دهشتناک است! خیلی دهشتناک اما نه برای حاکمان! جنگ به نفع آن‌هاست! چرا باید محزون باشند درحالی که خودشان در کمال آسودگی بنشسته‌اند و غذای‌شان را میل می‌کنند و بقیه بجنگند؟ اما برای مردم اینطور نیست! مردانِ مردم می‌جنگند و جان‌نثاری می‌کنند،
زن در رقص رزم با دست و پای زنجیر شده به تماشا می‌نشیند و جز تیغ اشک سلاح دیگر ندارد در اختیار... آن کودک اسیر را چه شد؟
غم دیدن بی‌پدری او را به صلیب می‌کشد...! تمامیِ اینها زیان است و بس!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
برخی بخاطر عشق به سرزمین خویش می‌جنگند؛ برای دفاع از خاک و زبان بومی. اما ترس آنان را هم احاطه کرده است! واهمه ز اینکه دستشان آلوده شود به خون هزاران هزار آدمیزاد بی‌گناه که اجبار آن‌ها را هم تهدید کرده است! هرچند هم سنگدل باشند، باز هم بخاطر جاری کردن خون هم‌جنس‌های خود احساس خوبی را در این دنیایی که اقیانوس‌هایش با خون مزین شده‌اند نمی‌یابند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,201
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
هر چیزی می‌تواند اجبارشان کند به جنگیدن این فقط آدمیان نیستند که اجبار را بلدند؛ گاهی میهنت با شلاقِ اجبار، وادارت می‌کند بر مدافعه از آن! گاه عقل، گاه دل! گاهی دل، اجبارت می‌کند به پای معشوقه‌ات بِیستی، گاه عقل اجبارت می‌کند بروی…! آدمیزاد، تنها پیروی را یاد دارد و
اهمیتی ندارد از چه اما تنها چیزی که از کهن به ما آموزش داده شده است، تبعیت است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا