نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

ترجمه کامل شده رمان الکس رایدر«جلد یازدهم»|Ariyanaکاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ariyana
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 2,005
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #11
خیلی زود، صدای آژیر قرمز باید در مرکز کنترل عبور و مرور هوایی در سون‌ویک شنیده می‌شد.
شاید حتی تا الآن به صدا در آمده بود!
آن ها باید تا کنون از منحرف شدن او از مسیر معین شده با خبر شده باشند و او را ردیابی می‌کردند.
آنجا دو ماهواره در فضای بیرون قرار داشت و آن ها می‌توانستند هر حرکت او را زیر نظر بگیرند و مطمئناً سوپراستیلین با وسایل و تجهیزات ارتباطی پر شده بود.
وسایلی که هنوز او نتوانسته‌بود آن ها را بی‌اثر کند و شاید آن ها در حال فرستادن سیگنال بودند!
او عاشق آن هلیکوپتر بود.
آن هلیکوپتر متعلق به او بود؛ ولی حتی با کشیدن دو تا از دستگیره ها نیز، او نمی‌توانست آن را متوقف کند!
زمان بندی بسیار مهم بود. او مسیری را که تایین و اصلاح شده بود را خوب به خاطر سپرده بود. سطح خاکستری دریای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #12
او متوجه ی تعدادی ماشین دور نبش شد. او می‌دانست دو مرد برای به اتمام رساندن سفر کوتاهش انتظارش را می‌کشند. آن هدف او بود. او از دو هزر فوتی آن ها را دید و به طور ناگهانی، شروع به فرود آمدن کرد. آنجا یک بلاک مستطیل شکل از جنس فلز بود که به طور یکنواخت روی چمن ها افتاده بود. فرودگاه نیز آنقدر بزرگ بود تا هلیکوپتر را درون خودش جای دهد. سه تسمه ی فلزی قطور به فولادها متصل شده بودند. یک در بالا و دو تا در پایین که شکل مثلث را تشکیل می‌دادند و همان بخش آن دشوار بود. سوپر استیلین، سه چرخ بسیار غول آسا داشت. هرکدام از آن نیز دست کنار تسمه ها قرار داده شده بودند. آن ایده اصلا کار نمی‌کرد. هیچ راهی برای باخت دراگانا وجود نداشت. او در بخش هلیکوپتر بود و این کافی بود تا هر چیزی را که او می‌خواست،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #13
گیره هایی که از آن استفاده می‌کردند، از آلیاژ منیزیم بود؛ محکم ترین و مقاوم ترین فلز در همه ی جهان. اینکار تنها دو دقیقه وقت آن ها را گرفت. دراگانا نواک حتی پیش از اتمام کار آن ها، از آنجا رفت. او روی صندلی عقب ماشینی تند و تیز نشسته بود و به سمت لندن می‌رفت. سوپر استیلین هم به طور محفوظ در محلی نگهداری می‌شد. آن فقط سیزده مایل از محلی که در آنجا به سرقت رفته بود، فاصله داشت. یکی از آن مرد ها، یک کنترل با دو دکمه داشت. او منتظر سیگنالی شد و سپس یکی از آن دکمه ها را فشار داد. در اول کار، هیدرولیک ها زیر فنر های بتنی مخفی شده بودند و کم کم، شروع به بالا آمدن کردند. آن عمل مانند باز شدن درپوش دریچه در حالی که چیزی بر زیرش نبود، بر روی زمین بود. سوپر استیلین به عقب رانده شد و اتاق فرمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #14
خوش اندام بود و موهای تیره ای داشت, یک دست کت و شلوارسیاه به تن کرده و فقط یک قطعه جواهر استفاده کرده بود : گل سینه ای نقره ای به شکل خنجر. خسته به نظر می رسید و از لحظه ای که بلانت استعفا داده بود, وزنه ای را روی دوشش حس میکرد, وزنه ای شبیه درک این موضوع که حالا مسئولیت امنیت داخلی کشور بر عهده ی اوست.
و حالا این مسئله! مسئله ای که مشکلات, ترسها و خطراتی به همراه داشت. ولی در واقع این اولین بحران واقعی ای بود که از زمان تصدی این مقام, با آن مواجه شده بود.
چهار مرد رو به روی او سراسر میز نشسته بودند:
دو نفر از نیروی های عملیات ویژه و دو نفر دیگر , یونیفرم پوشانی از نیروی های مسلح ارتش. او رییس ستادش را مخاطب سوالش قرار داد. جان کراولی , که از زمانیکه کسی می توانست به یاد آورد در استخدام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #15
این آخرین پرواز از فلکس ستو بود و سپس در هوا ناپدید شد.
_منظورت چیه؟!
_دقیقا همون چیزی که گفتم خانم جونز. مسیر توسط ماهواره تایین شده بود. ما سیگنالی از فرستنده خودکار صوتی آن دریافت کردیم و بعد هیچی!
_پس اون کجا رفت؟
کوارلی سرش را تکان داد و گفت:
_ما هیچ ایده ای در این باره نداریم. ممکنه توی رود اورل سقوط کرده باشه. این قابل باور تره؛ ولی بعد، ما مردمی رو در محل وقوع حادثه پیدا کردیم و به هیچ وجه اثری از اون نبود.
خانوم جونز به سمت مردی که کنار کوارلی نشسته بود، چرخید.
_ما هیچ اطلاعاتی از این موقعیت نداریم؟
مأمور دوم، جوان ترین فرد در اتاق بود. در لباس مشکی خود با چشمانی بسیار دانا و موهایی کوتاه شده نزدیک به فرق سر. او بسیار هوشمندانه لباس پوشیده بود؛ یک حلقه، یک تیشرت سفید و کراواتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #16
او به تصویر اشاره کرد.
_همون طور که می‌بینید؛ اینجا تعدادی ساختمان زراعت، انبار غله، آسیاب و خانه وجود داره. کلیسایی هم در همین نزدیکی بنا شده. مشکل اینجاست که فقط تعداد کمی از اون ها اونقدر بزرگ هستن که یک هلیکوپتر با سایز سوپر استیلین رو در خودشون جا بدن؛ حتی اگه یک طوری سقف رو جدا کنن و به داخل بیارن.
خانم جونز عکس ها را بازبینی کرد. در حقیقت، آنجا یک انبار غله وجود داشت؛ ولی نصف آن از بین رفته بود. حتما یک نفر باید می‌رفت و چک می‌کرد. او آسیاب های متفاوتی در سافلوک دیده بود؛ ولی این از نوع دیگری بود؛ با نمای چوبی جلویی و تیغه های سفید که در زمان های دور برای آسیاب کردن ذرت استفاده می‌شد و اکنون به حال خود رها شده بود. درباره ی کلیسا چی؟ نه؛ درست همان طور که کوارلی گفته بود؛ بسیار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #17
آمریکایی ها خیلی خوش نیستن. آنها دو تا از مرد هایشان را گم کردن و در حالی که پیدا کردن که به قتل رسیده بودن.
_من این رو نمی‌فهمم آقای نورمن؛ ولی ما هر کاری از دستمون بربیاد، انجام می‌دیم.
_ما قطعا به اندازه کار نمی‌کنیم. ما باید اون محل رو دوباره بگردیم و اگه سوپر استیلین به وسیله ی کامیون جابه جا شده باشه، ما می‌تونیم با امید به خدا، چند تا عکس CCTV بگیریم؟
_سوال های مهم دیگه ای هستن که ما باید از خودمون بپرسیم.
مرد ارتشی دیگری این را بیان کرد. نام او چیچستر بود و او در بخش اطلاعات نظامی نیروی دریایی کار می‌کرد. او مردی نحیف و جدی بود. او آرام حرف می‌زد؛ اگرچه او هر کلمه ای که از دهانش خارج می‌شد را می‌سنجید. او شروع کرد:
_اونا دقیقا می‌خوان با هلیکوپتر چی‌کار کنن؟ ممکنه این مقدمه ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ariyana

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #18
تمام مأموران ما در سافلوک هستن. ما تصمیم گرفتیم که این خبر رو از روزنامه ها بیرون بکشیم و ما الان کامل گوش به زنگ هستیم.
خانم جونز آهی کشید. غریزه ی او به او می‌گفت که این تنها انگی از مأموریت اسکورپیا بود. آن دزدی کاملا بی باکانه انجام شده بود. ولش، چرا کشتن دو خلبان آمریکایی آنقدر مهم بود؟ آنها به راحتی از بین رفته بودند. این ممکن بود بسیار کار آمد نیز باشد و در پایان مانند یک حقه ی جادویی، غیرقابل سنجش بود. ولی آن غیر ممکن بود. سازمان خلافکار که با نام اسکورپیا شناخته شده بود؛ به پایان رسیده بود. اعضای آن نیز در فرار یا دستگیری کشته شده بودند.
او گفت:
ما باید به منطقه ی پهلویی در فلیکس استو برگردیم. بیایید راننده ها رو به سمت رود و دریا بفرستیم.
او به عکس ها اشاره کرد.
_و ما باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ariyana

roro nei30

نویسنده انجمن
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,611
پسندها
44,201
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
  • #19
موفق و موید باشید
 
امضا : roro nei30

بهار قربانی

نویسنده افتخاری
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,199
پسندها
12,838
امتیازها
34,373
مدال‌ها
23
  • #20
موفق و موید باشید!np7y_img_20171207_233704.jpg
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
87
بازدیدها
2,502
عقب
بالا