مجموعه دلنوشته‌‌های کاورچر | فاطمه رحمانی، کاربر انجمن یک رمان

[Fatima_rah85]

سال‌ها است انتظار می‌کشم که برگردد
اما رفته است
هیچ‌گاه هم بر‌نخواهد گشت
ولی بازم لحظه‌های عمرم را در انتظار آنکه خنده بر روی البابم رجوع کند

 

[Fatima_rah85]

دیدگانم از نبودت اشک می‌ریزه
گوش‌هایم از نشنیدن صدایت زجر می‌کشد
لبانم از جاری نشدن اسمت روی آنها خشک می‌شود
ولی تو
حتی برای دفن خاطراتم بازنگشتی

 

[Fatima_rah85]

مرگ مغزی چیست؟
بهترین شیوه مرگ
چون مغز تنها عامل بدبختی ماست
با مرور خاطرات بر باد رفته همچنان بانگ می‌زند

 

[Fatima_rah85]

- برگرد!
- چرا؟
- برای اخرین بار!
- نمی‌تونم
- نیا!
چه مکالمه تلخی
مگه قرار نبود نیایی
پس چرا الان سر خاکمی؟

 

[Fatima_rah85]

نیومدی تا لحظه موعود
لحظه اخر
کلمه اخر
ای کاش کلمه اخر رو بهت می‌گفتم
می‌گفتم که دوستت دارم!

 

[Fatima_rah85]

خودکشی مرگ قشنگی که بهش دل بستم
بعد رفتنت فقط اون بود دم دستم
تو نبودت تنها پناهم همین گناه کبیرست!
خوبیش اینه از تو وفادار تره

 

[Fatima_rah85]

-خودکشی گناهه!
قلب‌کشی چی؟
قلبم رو درون سینم زنده به گور کردی

 

[Fatima_rah85]

قلب درون سینم یخ زده
خون درون رگ‌ها یخ زده
ای کاش مغزم یخ زده بود که خاطرات یادم نمی‌اومد

 

[Fatima_rah85]

می‌گن بعد از مرگ نیمه چپ مغز زندست و
خاطراتتو مثل یه فیلم مرور می‌کنه
یعنی بعد از مرگم خاطراتت گریبان گیرمه؟

 

[Fatima_rah85]

می‌گن ادم به امید زندست
ولی
ای کاش بگن
ادم از بی پناهی می‌میره!