- ارسالیها
- 386
- پسندها
- 2,666
- امتیازها
- 14,063
- مدالها
- 13
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- #11
باد بوی پیراهن خونینت که دریدهی دشنهی گلوله و باروت است را
از آنسوی مرزهای عدم به پرچین شکستهی چوبی مزرعمان میکشاند.
هر روز دیدهی خون آلودم را به دری که نیست میدوزم،
بوی مرگ هرز روییده پای درختمان را هر روز حرس میکنم و بعد میبینم بیشتر در رگوریشهی این امید خفته در خاک روییده است.
آیا تمام شمعدانیهای در انتظار سربازان به جنگ رفته،
مانند من میمیرند؟!
از آنسوی مرزهای عدم به پرچین شکستهی چوبی مزرعمان میکشاند.
هر روز دیدهی خون آلودم را به دری که نیست میدوزم،
بوی مرگ هرز روییده پای درختمان را هر روز حرس میکنم و بعد میبینم بیشتر در رگوریشهی این امید خفته در خاک روییده است.
آیا تمام شمعدانیهای در انتظار سربازان به جنگ رفته،
مانند من میمیرند؟!