کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های مهتاج | ILLUSION کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع ILLUSION
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 2,479
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
384
پسندها
2,573
امتیازها
14,063
مدال‌ها
11
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
جنگ تمام نشد و من تمام شدم.
پای همان درخت خشکیده‌ی کنار کلیسا آن‌قدر گریستم که قطره‌قطره از دوحفره‌ی خالی که می‌گفتند چشمانم‌اند، چکیدم و تمام شدم.
روی ساقه‌های شکسته‌ی نیلوفر خوابیدم و جای برف از آسمان کبوترهای مرده می‌بارید.
کبوتری بال شکسته را میان دستان خاکی‌ام فشردم تا خون زخمش را بند بیاورم.
نکند بند نیاید و خونش به گردن دستانم بیفتد؟
من نمی‌دانم آن‌هایی که دستان‌شان به خون سرخ کودکی سر بریده آغشته می‌شود چگونه می‌خوابند؛
یعنی صدای ناله‌ی خونین‌شان شب‌ها چون موریانه افکارشان را نمی‌جوند؟
کبوتر چرا خوابیده؟!
مگر میان خاکریزهای سوخته هم می‌توان خوابید؟!
راستی شب‌ها خوب می‌خوابی؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
384
پسندها
2,573
امتیازها
14,063
مدال‌ها
11
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
می‌خواهم فرار کنم.
می‌خواهم شبی از این خانه‌ خرابه‌ی پر از خالی،
از این مزرعی که در دل خود بذرهای یاس می‌پرورد،
از این مزارهای شکسته‌ای که از آن‌ها خون گرم می‌جوشد بگریزم و فرار کنم.
دیگر از شنیدن گریه‌های نوزادان و شیون زنان و لبخندهای جنون‌آمیز سربازی دم مرگ خسته شدم.
پاهایم را همین امشب برمی‌دارم و فرار می‌کنم،
زیر نور ماه به جایی پناه می‌برم که دیگر خبری از جنگ به گوشم نرسد.
اگر روزی بازگشتی دنبالم بگرد،
زیر نور ماه،
پای جوانه‌هایی که خودم کاشتم‌شان،
پای مزار مردی که از جنگ بازگشت و از شوق در آغوش زنی در دم جان باخت دنبالم بگرد!​
 
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
384
پسندها
2,573
امتیازها
14,063
مدال‌ها
11
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
همنشین سگان ولگرد و بی‌خانمان شدم.
لااقل عو‌عو‌شان نمی‌گذارد صدای سر بریده‌ها و گلو دریده‌ها سرم را بخورد.
بارقه‌های سرگردان شفق می‌درخشند و نفیرکنان خاموش می‌شوند.
می‌گویند آتش شبانه‌ی فانوس‌های دریایی
یعنی مسافری دارد باز می‌گردد.
سراسیمه برخاستم و با پاهایی که از لای زخم‌هایش شکوفه‌های خونین روییده بود دویدم.
نکند داری باز می‌گردی؟
از راه دریا بیا!
من با چشمانی که باز یافتمشان، به سوی اسکله می‌آیم.
دامان آلوده‌ام را آتش می‌زنم و ترکش‌های نور، اسکله را می‌آزارد.
پاهایم را هم؛
ولی عیبی ندارد، نکند راه دریا تو را هم گم کرده باشد!​
 
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
384
پسندها
2,573
امتیازها
14,063
مدال‌ها
11
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
چشمان مستم دو‌دو می‌زنند میان این همه آدمی که هیچ‌کدامشان تو نیستی.
مگر نمی‌گویند جنگ تمام شده؟
پس چرا هیچ کدام این شب‌بوهای زخمی، بوی تو را نمی‌دهند؟!
پیراهن هر مردی که از کشتی پیاده می‌شود را چنگ می‌زنم و می‌بویمش، می‌گویم پیراهنش بوی مزرع‌مان را می‌داد؛ مزرع‌مان را ندیدید؟
نادیده‌ام می‌گیرند؛ درست مانند مترسک‌های مرده‌ی پوشالی!
یکی‌شان دست می‌جنباند و دستان زخمی‌ام را می‌گیرد.
می‌پرسد کشاوز مزارع شاهدانه و آفتابگردان منم؟
چشم می‌دوزم و آوای شکسته‌ی کلامش را می‌بویم.
دیوانه چی می‌گوید؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
384
پسندها
2,573
امتیازها
14,063
مدال‌ها
11
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
تو را،
نیلوفرهای روییده‌ی تنت را
میان خاکریزها دار زده‌اند؟!
چون نمی‌خواستی ماشه بچکانی روی چشمان ترسیده‌ی کودکی آن‌سوی مرزها؟!
چون تو هم از آوای دردمند ارواح سرگردان گل‌هایی که میان آتش باروت سوختند و خاکستر شدند؛ چون من می‌ترسیدی؟
دستانم را کندم و از اسکله گریختم.
دستانش را به خون بی‌گناهی نیاویخته،
دستانت را به خون شبدرها نیاویخته‌ای!
می‌روم همان‌جا،
جایی میان مزرع جنون‌آسای سرسبزمان،
همان‌جا که تو ایستاده‌ای،
جای مدال‌هایی به افتخار ریختن خون کبوترها بر شانه‌ات،
تاج ماه بر سر بی‌سرت می‌درخشید،
من به سوی خاکریزها،
به سوی تو می‌آیم،
تو هم به من رجوع کن!



پایان.
۹/۰۷/۱۴۰۱​
 
امضا : ILLUSION

SparK

مدیر بازنشسته ادبیات + ناظر آزمایشی ترجمه
ناظر آزمایشی ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
10/7/19
ارسالی‌ها
423
پسندها
10,215
امتیازها
27,613
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • #26
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MOBlN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا