متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌‌های در کما | لیسا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع PardisHP
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 1,354
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

PardisHP

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
519
پسندها
1,841
امتیازها
12,573
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #31
همه‌جا پر از سنگ قبرهای خاک گرفته است. نه! نترس رفيق! نخواهم گذاشت بر‌روی سنگ قبر تو خاک بنشيند. جلوتر می‌روم، انسان‌های زیادی با لباس‌های مشکی دور هم جمع شدند. دیر رسيدم، خاک را ریختند، و من فرصت دوباره دیدن صورتت را از دست دادم.
 
امضا : PardisHP

PardisHP

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
519
پسندها
1,841
امتیازها
12,573
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #32
گلهای گلایل، لباس‌های مشکی و صدای گریه. همه دست به دست هم می‌دهند و این بغض لعنتی را می‌شکنند. رفيق! باور کن نمی‌خواستم، نمی‌دانستم اگر بروم، فرصت دیدن و حرف زدن با تو را از دست می‌دهم. از کجا باید می‌فهميدم که در یکی از بدترین شب‌های زندگی من، تصادفی رخ خواهد داد؟
 
امضا : PardisHP

PardisHP

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
519
پسندها
1,841
امتیازها
12,573
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #33
آبشاری روان، ساخته شده از اشک‌هایم بر روی لباس مشکی رنگم می‌ریزد. رفيق، دوست دارم زندگی‌ام هرچه زودتر پایان یابد و من در یکی از قبرهای خالی همين قبرستان خاک شوم. تا حداقل در کنار تو باشم و جبران آن روزها شود که نبودم.
 
امضا : PardisHP

PardisHP

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
519
پسندها
1,841
امتیازها
12,573
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #34
علاقه زیادت به گل‌ها را هيچ‌وقت از یاد نمی‌برم.
رفيق، تصميم دارم تمام گل فروشی‌های شهر را بگردم
و بهترین گل‌ها را برای تو بياورم. بنشينم در کنارت و ساعت‌ها حرف بزنم، همان حرف‌هایی که سال‌ها وقت داشتم بزنم اما نزده بودم.
 
امضا : PardisHP

PardisHP

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
519
پسندها
1,841
امتیازها
12,573
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #35
امروز درست سه روز از رفتن تو می‌گذرد رفيق.
من در کنار گل‌هایی که تازه خریدم برای آمدن سر خاک تو آماده می‌شوم. خودت می‌دانی، اما رفيق دیشب که تو را که در خواب دیدم، احساس عجيبی به من دست داد، انگار دوباره زنده شده باشی. باز در آغوشم گرفتی و حالا من وارد دوران جدیدی از زندگی‌ام شده‌ام.
 
امضا : PardisHP

PardisHP

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
519
پسندها
1,841
امتیازها
12,573
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #36
دلم می‌خواهد تمام کارهایی که دوست داشتی انجام شان بدهی، اما نتوانستی را انجام بدم. برای شروع امروز یک گل در باغچه کوچک جلوی خانه کاشتم. هربار که نگاهش می‌کنم احساس خوبی به من دست می‌دهد. رفيق، قول می‌دهم تا زمانی که روح از بدنم جدا شود و پيش تو آیم، فراموشت نکنم.
 
امضا : PardisHP
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا