نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مجموعه دلنوشته‌‌های چشمان بی‌سو | نگار.میم کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Negar-
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 1,323
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #1
. به نام خدا .
نام دلنوشته: چشمان بی‌سو
نویسنده: نگار.میم
مقدمه:
چشمانم را می‌بندم و بار دیگر می‌گشایم؛
نه! باز هم نمی‌بینم.
نیستی یا نمی‌بینمت؟
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,619
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
653923_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg



نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.

خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #3
دور تا دورم را می‌نگرم،
حس می‌کنم اینجایی!
هستی یا نیستی؟
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #4
اما به نظرم بهتر از این نیست که شبی خوشحال بخوابی
و دیگر بیدار نشوی؛
مگرنه؟
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #5
انگار دنیا پُر از نامردی‌ست
حس می‌کنم لای این نامردی‌ها گمشده‌ام.
بیا،
بیا جانان و مرا ببر!
مرا از میان این نامرد‌ها ببر!
 
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #6
چشمانم را می‌بندم و در گذشته تلخم فرو می‌روم،
بگذار از اول شروع کنم.
همانجایی که آمدی و زندگیم را رنگین کردی!
این میان سه نقطه می‌گذارم و می‌روم به سراغ روزی دیگر!
روزی که رفتی و زندیگیم را سیاه و سفید کردی،
چرا ؟!
چون... چون من دیگر رنگی به جز سیاه و سفید نمی‌بینم.
برگشتن ؟!
نه...
برنگرد، لطف کن برنگرد!
دوستت ندارم تک ستاره قلبم!
 
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #7
حس می‌کنم باید بروم.
باید از هر جا که مرا می‌شناسند بروم،
دلیلم هم بی‌دلیلی‌ست!
بروم تا نباشم؛
کنارتان
بروم تا نبینم؛
نبودنتان را.
یواشکی می‌گویم،
من خیلی وقت‌ها رفتم و دلم نیامد
باز هم برگشتم.
 
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #8
چه شبیه توست آن مرد آن طرف خیابان!
قد و هیکلش را ببین!
انگار دقیقا تویی،
فکری به سرم می‌زند.
می‌آیم آن طرف خیابان و از کنارت رد می‌شوم!
حلقه جدیدت مبارک است دلبر.
 
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #9
می‌نشینم کنج اتاق؛
می‌گویی دلگیر است؟!
نه، این فقط حس توست.
چشمانم را می‌بندم؛
می‌گویی بس کن این مسخره بازی‌ها را !
نه، این فقط حس توست.
راه می‌روی روی مغزم؛
پشت سرِ هم حرف می‌زنی!
اعصابم را به هم ریختی!
بلند می‌شوم و با تمام توانم داد می‌زنم:
بس کن! برو برو نمی‌خوام ببینمت!
نیستی!
پرستارها وارد اتاق می‌شوند...
 
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,128
پسندها
36,402
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #10
سلول‌های مغزم دست به کار می‌شوند برای به یاد آوردن یک خاطره،
عجیب است!
باز هم تو! باز هم من!
 
امضا : Negar-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا