مشاعره مشاعره با اشعار یاسر قنبرلو

[H.Allahdadi]

یکی از بازیای سرنوشته

که دنیا واس تو مثل جهنم

جهنم واس من مثل بهشته

هر کسی انجمـنــش کنج اتاقــش باشد

بی نیاز است از این خانه زنک بازی ها !



می روم پشتِ همه بلکه از این پس دیگر

 

[m.sina]

هر کسی انجمـنــش کنج اتاقــش باشد

بی نیاز است از این خانه زنک بازی ها !



می روم پشتِ همه بلکه از این پس دیگر

روي بوم زمين كشيده شدم
چون صليبی به روی سينه تو
مثل يك رود از دل چشمه
راه افتاده ماه ، در چشمم

 

[H.Allahdadi]

روي بوم زمين كشيده شدم
چون صليبی به روی سينه تو
مثل يك رود از دل چشمه
راه افتاده ماه ، در چشمم

مي روم دستمال بردارم
ماه تب کرده است در شب هات!!

 

[m.sina]

مي روم دستمال بردارم
ماه تب کرده است در شب هات!!

تو مرا زجر میدهی عشقم
ما زو خیسمی که دوستش دارم

من به اشغال تو درآمده ام
صهیونیسمی که دوستش دارم

 

[H.Allahdadi]

تو مرا زجر میدهی عشقم
ما زو خیسمی که دوستش دارم

من به اشغال تو درآمده ام
صهیونیسمی که دوستش دارم

مثل برق سه‌فاز می‌گیرد»

تو برایم جرقه‌ای وقتی

خانه را بوی گاز می‌گیرد !!!

 

[m.sina]

مثل برق سه‌فاز می‌گیرد»

تو برایم جرقه‌ای وقتی

خانه را بوی گاز می‌گیرد !!!

داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی مــن
مرد آن است که غم را به گلو می ریزد

آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است
مثل فواره که در اوج فرو می ریزد

 

[H.Allahdadi]

داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی مــن
مرد آن است که غم را به گلو می ریزد

آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است
مثل فواره که در اوج فرو می ریزد

دوست دارم كه گوشه ي پيانو
كاغذ ِ نـُـت نويسي ات باشم

« im calling you » كه مي خواني
لهجه ي انگليسي ات باشم

!​

 

[m.sina]

دوست دارم كه گوشه ي پيانو
كاغذ ِ نـُـت نويسي ات باشم

« im calling you » كه مي خواني
لهجه ي انگليسي ات باشم

!​

داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی مــن
مرد آن است که غم را به گلو می ریزد

آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است
مثل فواره که در اوج فرو می ریزد

 

[H.Allahdadi]

داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی مــن
مرد آن است که غم را به گلو می ریزد

آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است
مثل فواره که در اوج فرو می ریزد

در جهان ِ شبيه سازي تو

مرگ بي وقفه زندگي مي ساخت

تابع ِ كشور دلت بودم

گرچه من را به رسميت نشناخت!!

 

[سَنا]

در جهان ِ شبيه سازي تو

مرگ بي وقفه زندگي مي ساخت

تابع ِ كشور دلت بودم

گرچه من را به رسميت نشناخت!!

تو و این پرسه های یک نفره
تو و این کوچه های تکراری

شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری