نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار عباس صفاری

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,073
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #21
تنهاتر از من و تو

پاییز

مسافری غریب است

که از پل بی انتهای غروب

آرام می گذرد.
در این سن و سال اما

فقط می توانم دستت را

که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم

و بازگردانمت به صبح آفرینش
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #22
در این سن و سال اما

فقط می توانم دستت را

که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم

و بازگردانمت به صبح آفرینش
شمع نیستم

که به یک فوت تو

کلاه از سرم بیفتد

رسم دهان دوختن نیز تازگی ها

با رواج شکنجه ی روح

یکسره منسوخ شده است
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #23
شمع نیستم

که به یک فوت تو

کلاه از سرم بیفتد

رسم دهان دوختن نیز تازگی ها

با رواج شکنجه ی روح

یکسره منسوخ شده است
تنهاتر از من و تو

پاییز مسافری غریب است

که از پل بی انتهای غروب

آرام می گذرد.
 
امضا : m.sina

مارینا آروین

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
1,941
امتیازها
12,213
مدال‌ها
9
  • #24
تنهاتر از من و تو

پاییز مسافری غریب است

که از پل بی انتهای غروب

آرام می گذرد.
در این صبح ِ سراسر تعطیل

چه فرق می‌کند تن

به آن ساتن ِ لغزان و خنک بسپاری

یا به تِکه‌ای از آفتاب پاییزی که دارد
 
امضا : مارینا آروین
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #25
در این صبح ِ سراسر تعطیل

چه فرق می‌کند تن

به آن ساتن ِ لغزان و خنک بسپاری

یا به تِکه‌ای از آفتاب پاییزی که دارد
در این ساعت روز
فقط باد روزنامه می خواند.
آبی به چهره ات بزن
شانه ای به موهایت
آن پیراهن بی آستینت را هم
که مرا یاد بالکن های بارسلون می اندازد
 
امضا : m.sina

مارینا آروین

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
1,941
امتیازها
12,213
مدال‌ها
9
  • #26
در این ساعت روز
فقط باد روزنامه می خواند.
آبی به چهره ات بزن
شانه ای به موهایت
آن پیراهن بی آستینت را هم
که مرا یاد بالکن های بارسلون می اندازد
در به در و پنجره به پنجره

دنبالت می‌گردد

از طرز نگاهم باید حدس می‌زدی

که من ظاهرا فراموشکار و سر به هوا

خطوط کشیده‌ی اندامت را دقیق

تا مرز نامرئی شدن هرچه پیراهن

از بَر کرده‌ام
 
امضا : مارینا آروین
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #27
در به در و پنجره به پنجره

دنبالت می‌گردد

از طرز نگاهم باید حدس می‌زدی

که من ظاهرا فراموشکار و سر به هوا

خطوط کشیده‌ی اندامت را دقیق

تا مرز نامرئی شدن هرچه پیراهن

از بَر کرده‌ام
من و این آفتاب بی‌پروا را
آن‌قدر چشم‌انتظار نمی‌گذاشتی
قهوه‌ات دارد سرد می‌شود
و طاقت ِآفتاب نشسته بر صندلی‌ات طاق
مگر چقدر طول می‌کشد
انتخاب پیراهنی که ساعتی دیگر
باید از تن درآوری
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #28
من و این آفتاب بی‌پروا را
آن‌قدر چشم‌انتظار نمی‌گذاشتی
قهوه‌ات دارد سرد می‌شود
و طاقت ِآفتاب نشسته بر صندلی‌ات طاق
مگر چقدر طول می‌کشد
انتخاب پیراهنی که ساعتی دیگر
باید از تن درآوری

من و این آفتاب بی‌پروا را
آن‌قدر چشم‌انتظار نمی‌گذاشتی
قهوه‌ات دارد سرد می‌شود
و طاقت ِآفتاب نشسته بر صندلی‌ات طاق
مگر چقدر طول می‌کشد
انتخاب پیراهنی که ساعتی دیگر
باید از تن درآوری
تویی که زیباتر
منی که دیوانه تر
و بستری که کوچکتر بود.
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #29
تویی که زیباتر
منی که دیوانه تر
و بستری که کوچکتر بود.
در این ساعت روز
فقط باد روزنامه می خواند.
آبی به چهره ات بزن
شانه ای به موهایت
آن پیراهن بی آستینت را هم
که مرا یاد بالکن های بارسلون می اندازد
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #30
در این سن و سال اما

فقط می توانم دستت را

که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم

و بازگردانمت به صبح آفرینش
 
امضا : فلورا.

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا