متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12
  • نظرسنجی بسته .

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #121
تا اسم جادو به میان آمد، سوزومی به یاد هانا افتاد. آن دخترک خوره‌ی جادو را مثل کاغذ مچاله کرد و از پنجره‌ی ذهنش بیرون انداخت. ایچیرو کمی لب پایینش را جوید:
- فقط این نیست. دو تا گرگینه هم همراهشن که آلفا و بتا هستن. اگه اوضاع بهم ریخت لطفاً تحت هیچ شرایطی اقدام به موندن نکنید.
جیرو سری به تأیید تکان داد:
- ممکنه از شما برای گروگان گیری استفاده کنن.
دو زن سرشان را به علامت فهمیدن تکان دادند. اگر حریفشان قدر بود احتیاجی به قدرتنمایی خود نداشتند و باید طبق دستور عمل می‌کردند. جیرو توصیه‌ی دیگری برای سوزمی داشت:
- و لطفاً از هر گونه متلک و غیره که اوضاع رو متشنج کنه، خودداری کنید!
سوزومی سرش را سمت شیشه برگرداند، گویی که جیرو اصلاً با او نبوده است. ایچیرو لیوان خالی‌اش را کنار گذاشت. ساعتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #122
درهای چوبی به راحتی تمام روی زمین سر خوردند و صدای کمی را به وجود آوردند. چشم ایچیرو با شخصی تداخل پیدا کرد که شک نداشت کارانوس دیور آرماست. کارانوس در پشت میزش روی تشکچه‌ی سفید و بنفش صندلی مانند و مخملین نشسته بود. کارانوس موهای قهوه‌ای شنی‌اش را با یک کش دم‌اسبی بسته بود. چشمان زردش با دیدن ایچیرو به لبخندی دیپلماتیک چین خورد:
- باعث افتخاره که یه جنگجوی بزرگ افسانه‌ای رو می‌بینم!
ایچیرو بدون در نظر گرفتن او وارد اتاق شد. بقیه هم به دنبال او وارد شدند. روی زمین هشت میز براق سیاه به هم چسبیده بودند و روی آنها انواعی از غذاهای سنتی همراه ساکه به چشم می‌خورد. تشکچه‌ی صندلی مانند کنار کارانوس خالی بود. ایچیرو جلوی آن تشکچه‌ی خالی نشست. بقیه نیز به ترتیب در روی تشکچه‌هایشان نشستند. ایچیرو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #123
برای ایچیرو یک فنجان ساکه ریخت. اوضاع آرام‌تر از چیزی بود که ایچیرو تصور می‌کرد. ایچیرو فنجانش را بالا برد اما نگاه تیزبین شاهین‌وارش را از لاریسا نکند:
- برای چی می‌خوای یه قرارداد ببندی؟
لاریسا چاپستیک‌هایش را برداشت و تکه‌ای از تونکاتسو آغشته به سس سویا کرد. تکه گوشت را در دهانش گذاشت و آرام جوید. مزه‌ی شیرین و تند آن در دهانش آب شد. ایچیرو دریافت که لاریسا در استفاده از چاپستیک‌ها کاملا ماهر است بر خلاف سه نفر دیگر که درگیر استفاده از آن بودند. لاریسا با چاپستیکش سمت ایچیرو اشاره کرد و نفسی کشید:
- اقدامات VHO باعث شده که خیلی از هم‌نژادای من به بدبختی بیفتن و حتی خونه و عزیزانشون رو از دست بدن.
ایچیرو چشمانش را تنگ کرد:
- داری دنبال یه خونه براشون می‌گردی؟
لاریسا سرش را به علامت بله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #124
لاریسا لبان صورتی‌اش را گزید:
- حق داری اعتماد نکنی اما این بیماری مشکل ما اصیل‌ها هم هست.
ایچیرو اخم کوچکی کرد:
- چطور؟
لاریسا کوله‌اش را باز نمود و یک کتاب قدیمی و پوسیده را بیرون آورد. کتاب را باز نمود و چند صفحه را گذراند. ایچیرو حدس می‌زد که آن کتاب حداقل هزار سالی عمر دارد. لاریسا کتاب را سمت ایچیرو برگرداند و نقاشی را نشان ایچیرو داد. چشمان ایچیرو گشاد شد. نقاشی یک خون‌آشام بود که چهار دست و پا روی زمین چمباتمه زده بود. چشم‌هایش بدون عنبیه و کاملاً سرخ بودند. ایچیرو آن نوع دندان‌های نیش را دیده بود.
تمام دندان‌های آن خون‌آشام شانه‌ای و تیز بودند و به خصوص دو دندان جلو که از بقیه بلندتر می‌نمایاندند. ایچیرو به خطوط توضیحات عجیب و غریب نگاه کرد. نمی‌توانست آنها را بخواند. لاریسا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #125
تماس وصل شد و یک لابراتوار نیمه تاریک را نشان داد. نیمی از روپوش پزشکی شخص در تصویر بود. یک بشر حاوی مایعی بنفش در برابر دوربین قرار گرفت. صدای آن مرد در آزمایشگاه پیچید:
- چی شده جغله؟
لاریسا تنها دندان‌هایش را روی هم فشرد و میل به جواب دادنش را سرکوب کرد:
- من هزار و دویست و هشتاد سالمه! نمی‌دونم کی می‌خوای قبول کنی که من یه بچه نیستم.
صدای هومم مرد برخاست. با قاشق پودری سفید رنگ در بشر ریخت:
- تو هنوز هم مثل آریل خودم می‌مونی.
لاریسا آهی کشید و تسلیم شد. ایچیرو و بقیه خاندان هیمورا با نگاهی تازه به آن دخترک باستان‌شناس نگاه می‌کردند. مرد بعد از هم زدن مواد بشر آن را کنار گذاشت و پشت صندلی نشست. صورت باریکش میان موهای سبز لخت و بلند محصور شده بود. مرد عینک نیم‌قابش را برداشت و نگاه سبز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #126
هکتور نگاهی تیز به لاریسا انداخت. لاریسا تمام بار مذاکره را به دوش هکتور انداخته بود. هکتور آهی کشید و جواب داد:
- بله. یه جزیره مصنوعی که قابلیت جابجایی رو تو اقیانوس آرام داره. الان در حال درست کردن زیرساخت و نقشه‌های جزیره هستم.
ایچیرو پوزخندی پوچ زد و سرش را دوباره سمت هکتور برگرداند:
- می‌خوای که من این لافی که می‌زنی رو باور کنم؟
هکتور تنها با نگاهی تیز به ایچیرو خیره ماند:
- به عنوان یه شخص مهم بهت احترام می‌ذارم اما نمی‌تونم بذارم که توهین و تمسخرت ادامه‌دار باشه.
هکتور با گوشی برخاست. صفحه برای چند لحظه خشدار شد. هکتور بعد از چند قدم ایستاد و دوربین پشت را فعال کرد. چاپستیک از دست ایچیرو و برادرش روی میز افتاد. یک شیشه‌ی بزرگ گرد در برابر دیدگانشان بود. یک اسکلت بزرگ میان اسکلت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #127
هکتور نیشخندی زد. دندان‌های تیز و سفیدش در آن نیمچه نور به طرز هولناکی می‌درخشید:
- بذار حقیقتی رو بهت بگم هیمورا ایچیرو. فکر کردی که انسان‌ها تا ابد تو این امنیتی که تو و امثال تو براشون ایجاد کردید، می‌مونن؟
ایچیرو فنجان ساکه‌اش را پر کرد:
- منظورت چیه؟
منظور هکتور را کامل و واضح شنیده بود. هکتور دریافت که باید توضیحات قانع کننده‌ای به ایچیرو بدهد اما ترجیح داد که تخم شک را درون آن شیطان بکارد:
- منظورم واضحه. با اینکه تو قضیه وجود داشتن خون‌آشاما، من و هم‌نوعام دخل و تصرفی نداشتیم انسان‌ها بو بردن که ما وجود داریم. دیگه زنگ هشدار برای انسان‌ها به صدا دراومده. فکر می‌کنی دنبال بقیه نژادها نمی‌گردن؟ گرگینه‌ها، الف‌ها، دورف‌ها، پری‌ها، لپرکان‌ها و خیلی نژادهای دیگه و حتی خود شیاطین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #128
ایچیر از اینکه هیچ جوابی در برابر هکتور نداشت عصبی و درمانده بود. ساکورا که تا آن لحظه ساکت بود به نطق آمد:
- آقای ویزلاین! شما از حادثه‌ای که هنوز به وجود نیومده دارید حرف می‌‌زنید و واکنشی که انسان‌ها ممکنه داشته باشن. همه‌ی حرف‌هاتون قید امکان رو داشت و نه الزام.
ایچیرو در دل به ساکورا افتخار کرد که راه فرار را برایش در آن بحث خفه کننده باز کرده است. ایچیرو با خشنودی ساکه را سر کشید. هکتور لبخند آرام و دیپلمات واری زد:
- درسته. من حرف از امکان زدم اما این پیش‌بینی آینده حاصل بیش از سه هزار سال دیدن انسان‌ها و بررسی رفتارشونه. انسان‌ها حتی از گذشته هم بدتر و پست‌تر شدن؛ با اینکه علم و آگاهی به دست اوردن.
ساکورا روی نظرش پافشاری کرد:
- ما تا به حال جلوی انسان‌ها جز خوبی کاری نکردیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #129
ایچیرو مشتش را فشرد. او چیزی مهم را فراموش کرده بود. قبل از اینکه هکتور پاسخ بدهد، سؤالش را تغییر داد:
- سؤال اصلی اینه. آیا تو قراره هدایت اون جزایر رو به عهده بگیری و بشی ارباب اونجا؟
هکتور عینک نیم قابش را با دستمال کوچکی پاک کرد و به چهره‌ی باریکش زد. در چشمان سبزش غمی عمیق نهفته بود:
- نه. من نمی‌تونم این تعداد از همنوعانم و نژادهای دیگه رو هدایت کنم. من مثل اون مرد نیستم.
ایچیرو اخمی کرد:
- کدوم مرد؟
غمی عمیق نیز بر چهره‌ی جوان لاریسا نشسته بود. با چاپستیک‌هایش غذا را تکان می‌داد و نمی‌خورد. نگاهش را مردد بالا آورد. نمی‌دانست که وارد بحث شود یا نه. هکتور پلک‌هایش را روی هم فشرد:
- ما در ابتدا قبیله‌های متفاوت و جدا از هم بودیم. اون مرد ما رو دور هم جمع کرد. بهمون یاد داد که چطور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,756
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #130
ایچیرو به آرامی پلک زد. کسی چه می‌دانست که آن پسرک مزاحم در واقع یک شاهزاده‌ی مخلوع بوده است. احساسات درمانده‌ی برادرش را درک می‌کرد. لاریسا از واکنش شدید جیرو فهمیده بود که آنها جای میکایلا را می‌دانند. نگاه آبی‌اش را به جیرو دوخت:
- شاهزاده‌ی ما کجاست؟
جیرو نگاهی تند و تهدیدآمیز به لاریسا انداخت:
- چرا نمی‌ری خودت دنبال اون ولگرد دخترباز بگردی؟!
لاریسا از نگاه تند جیرو جا خورده بود اما کم نیاورد:
- اگه قراره شاهزاده از دختری خوشش بیاد، اون دختر موظفه که خودشو وقف شاهزاده و نیازهاش بکنه! چه بخواد و چه نخواد!
رگ‌های روی گردن و پیشانی جیرو باد کرده بود. سر دخترش هانا با هیچ‌کس شوخی نداشت. سفیدی چشمانش به سیاهی گرایید. عنبیه‌هایش به رنگ زرد درآمد:
- بهتره که زودتر اون کوچولوی عوضی رو پیدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا