- ارسالیها
- 694
- پسندها
- 3,752
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #141
هانا، استایل میکایلا را در بار آمایا به یاد آورد. آن کت خاکستری چهرهی نوجوان میکایلا را بزرگتر نشان میداد. آن سر شانههای قوی، سینهی میکایلا را ستبر مینمایاندند. آن شلوار جین سیاه هم پاهای میکایلا را به خوبی قالب گرفته بودند و بلندتر نشان میدادند. در آخر گردنی افراشته با نگاهی پر از غرور و اعتقاد هانا را به خود مجذوب میکردند. هانا با خجالت نوشت:
- خب... . نمیدونم بده یا خوب اما میشه گفت داری جنتلمن میشی.
هانا اخمی کرد. البته که زیبا بودن میکایلا را میپسندید؛ ولی به قول سوزومی، زن اول پدرش:
- "یه مرد زشت مال خودته اما یه مرد خوشگل مال همهاس."
آتش حسادت در قلبش شعلهور شد. حتی فکر کردن به آنکه میکایلا دست دختر دیگری را بگیرد، باعث تنفرش بود. دلش میخواست آن دختر را تکه تکه کند...
- خب... . نمیدونم بده یا خوب اما میشه گفت داری جنتلمن میشی.
هانا اخمی کرد. البته که زیبا بودن میکایلا را میپسندید؛ ولی به قول سوزومی، زن اول پدرش:
- "یه مرد زشت مال خودته اما یه مرد خوشگل مال همهاس."
آتش حسادت در قلبش شعلهور شد. حتی فکر کردن به آنکه میکایلا دست دختر دیگری را بگیرد، باعث تنفرش بود. دلش میخواست آن دختر را تکه تکه کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.