متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12
  • نظرسنجی بسته .

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #151
آکامه از روی کورو پایین آمد:
- برای چی بهش می‌گن دریاچه‌ی حیرت ارواح؟
کورو دور خودش پیچید و سرش را همانند یک شاه مار کبرا بالا آورد:
- برای اینکه بعضی ارواح بعد از مرگشون، تو دریاچه تا ابد سرگردون می‌شن.
علف‌های نمناک روی زمین تا میانه‌ی ساق پای آکامه می‌رسیدند. آکامه با دقت به اطراف نگریست اما چیزی ندید:
- چرا اون ارواح اینجا سرگردون می‌شن؟
کورو یکی از بازوانش را با سرعت درون مه فرو برد و چیزی را سمت خود کشید. صدای زوزه‌ای کشدار برخاست. آکامه با چشمانی گرد شده از حیرت به بازوی سیاه کورو نگریست. پیکری شفاف، لاغر و تکیده میان بازوی کورو پیچیده شده بود. روح خاکستری متمایل به سیاه مرد با نگاهی دریده زوزه می‌کشید و می‌غرید:
- منو ول کن! می‌دونی من کی‌ام؟!
کورو نیشخندی گرسنه زد:
- آره! یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #152
کورو در میان مه فرو رفت:
- اینجا امنه ارباب! می‌تونی راحت باشی!
آکامه تنها میان مه مانده بود. آهی کشید و سمت آب رفت. صدای شکستن علف‌های بلند نمناک موسیقی لطیفی را همراه با موج‌های آرام آب تشکیل داده بود. آکامه کنار دریاچه رسید. به اطراف نگاهی کرد. صدای نعره‌ی روحی دیگر او را از جا پراند. لحظه‌ای بعد صدای خنده‌ی کورو به گوش رسید. آکامه نفسش را بیرون داد:
- انگاری خیلی بهش خوش می‌گذره!
لباس‌های پاره پوره‌اش درآورد و روی تخته سنگ گذاشت. با احتیاط نوک پایش را به سطح آب زد. برخلاف تصورش آب دریاچه گرم بود. آهسته درون آب فرو رفت. آهی از سر راحتی کشید. نفسی گرفت و زیر آب فرو رفت. چشمانش را زیر آب گشود. نور آفتاب به سختی زیر آب را روشن می‌نمود اما سنگریزه‌های کف دریاچه نور کمی را از خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #153
روح ریکی از ترس کورو می‌لرزید. بدن ریکی مانند آن رئیس بانک خاکستری متمایل به سیاه شده بود اما درست روی قلبش نقطه‌ای سفید می‌درخشید. نگاه رمیده و ترسیده‌ی ریکی روی آکامه برگشت:
- آکامه؟! می‌تونی منو ببینی؟
آکامه با شرم و ترس دریافت که وضع مناسبی ندارد. سریع تا گردن زیر آب رفت و دستانش را دور خود پیچید. از شرم لب گزید و سر کورو داد زد:
- مگه ندیدی که دارم حموم می‌کنم!؟ پس چرا اوردیش اینجا؟!
کورو، روح ریکی را همانند جغجغه‌ی کودک تکان داد:
- ارواح به جز دو حس شادی و ناراحتی چیز دیگه‌ای رو حس نمی‌کنن. مگه نه اوچیها ریکی؟!
ریکی با وحشت التماس کرد:
- هر چی تو بگی! فقط منو نخور.
کورو با شرارت دهانش را باز کرد و ریکی را سر و ته پایین آورد. ریکی جیغ زد:
- آکامه! کمکم کن! خواهش می‌کنم.
آکامه غرید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #154
آکامه از آب بیرون آمد و همان لباس‌های کثیفش را پوشید. بخاطر پیدا شدن روح ریکی مجبور بود که همان لباس‌ها را بدون شستن، دوباره بپوشد. موهای خیسش را تاب داد و آب اضافه‌ی آن را روی علفزار چلاند:
- لباسمو پوشیدم. می‌تونی بیای.
کورو همراه با ریکی از درون مه بیرون آمد. بازویش تا دهان ریکی را پوشانده بود. عامدانه ریکی را همانند چرخ و فلک می‌چرخاند. آکامه چشم‌غره‌ای به کورو رفت. کورو، ریکی را روی زمین کوفت و با قهر رویش را از اربابش بازگرداند. ریکی روی زمین می‌لرزید. به زحمت خودش را جمع کرد. بدن شفافش با زمین کمی فاصله داشت. آکامه قدمی جلو آمد و سر تا پای عمویش را چک کرد:
- عمو؟ چه بلایی سرت اومده؟ اعدامت کردن؟
ریکی یک چشمش را روی روح‌خوار قهر کرده نگه داشته بود. آکامه با توجه به ترس ریکی، او را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #155
آکامه شوکه شده سر جایش خشک شده بود. حتی حدس وجود خائن هم در دهکده بسیار سنگین بود. آکامه با جدیت پرسید:
- اون خائن کیه؟
ریکی نگاهش را روی آکامه برگرداند. از اول هم نباید آکامه را قاطی ماجرای خودش می‌کرد. برای پرت کردن حواس آکامه پرسید:
- اصلا تو چرا اینجایی و اون موجود سیاه خطرناک چیه؟!
آکامه چشمانش را با سوءظن تنگ کرد:
- به صورت سر بسته بگم... من یه شینیگامی‌ام و اگه بخوای از جواب دادن طفره بری کورو به خدمتت می‌رسه.
کورو با شنیدن حرف آکامه با گرسنگی سرش را برگرداند. چشمان سرخش با ولع می‌درخشیدند. آب از دهانش راه افتاده بود. ریکی با دیدن نزدیک شدن کورو، به پای آکامه افتاد:
- ببخشید! دیگه نمی‌پیچونمت! قول می‌دم!
آکامه دستش را بالا آورد. کورو با دیدن علامت آکامه ایستاد و دور خودش مانند یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #156
آکامه می‌دانست که ریکی عاشق و دیوانه‌ی اکتشافات تازه بود. ریکی با تحقیقات نفس می‌کشید و زندگی می‌کرد. حاضر بود هفته‌ها خودش را میان آن همه وسایل آزمایشگاهی و کتاب‌های مختلف زندانی کند تا چیزی جدید کشف کند. آکامه لبانش را با زبان تر نمود:
- چرا قبیله با VHO کار می‌کرد؟ اصلاً از کی با VHO همکاریت رو شروع کردی؟
ریکی سرش را پایین انداخت:
- تقریبا یازده سالی می‌شه که باهاشون همکاری کردم.
آکامه نفسش را فرو خورد:
- من که از کارهات سر در نمیارم. مگه نگفتی که رینوسکه تو رو به VHO فروخت؟ چطوری مجبورت کردن که براشون کار کنی؟
چشمان شفاف ریکی پر از اندوه شدند:
- اون عوضیا بهم دروغ گفته بودن. یعنی نه فقط به من بلکه به پدرت هم دروغ گفتن.
ابروان آکامه مشکوک همدیگر را لمس نمودند:
- چه دروغی؟
ریکی نگاهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #157
ریکی از شدت عصبانیت نعره‌ای زد:
- اون کثافت همون شب گردنم رو گاز گرفت و ازم تغذیه کرد! من حکم یه گوسفند کوفتی رو داشتم! یه گوسفند باهوش که وقتی تاریخ مصرف شیر دادنش تموم شه... سلاخی می‌شه!
آکامه مبهوت مانده بود. باورش نمی‌شد که رئیس VHO خود یک خون‌آشام باشد. آکامه آب دهانش را با صدا قورت داد:
- بعدش چی شد؟
ریکی نیشخندی دیوانه‌وار زد:
- از اون به بعد گاهی اوقات سراغم میومد و ازم تغذیه می‌کرد... تو این مدت همه‌ی تحقیقات محققا رو جمع کردم و کنار هم گذاشتم. گه توش! اون لعنتی دنبال جادو بود! یه سری خزعبلات تاریخی پیدا کردم راجع به اینکه اون زالوها قبلاً جادو داشتن.
ریکی ابروهایش را بالا انداخت و سرش را مانند یک عروسک فنری تکان داد:
- وقتی که کامل ته و توش رو دراوردم، مخفیانه اون مرکز تحقیقات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #158
ریکی با شرم چشمانش را دزدید و به زمین دوخت. چیزی برای گفتن نداشت. آکامه صورتش را با کف دستانش مالید:
- الان باید چیکار کنم؟! یه زالوی جادوگر داره اون بیرون ول می‌پلکه و خدا می‌دونه که تا حالا چه جنایت‌هایی مرتکب شده!
آکامه زانوانش را از علفزار نمناک کند و ایستاد. کورو در حالی که آب دهانش آویزان بود، پرسید:
- حالا می‌تونم بخورمش؟
ریکی از ترس کورو سر جایش کپ کرده بود. آکامه ابروانش را درهم کشید:
- نه! فقط با خودمون بیارش.
کورو با غیض سمت ریکی برگشت. صدای بمش در مه پیچید:
- خودتو خوش شانس بدون روح کوچولو!
بی‌مقدمه یکی از بازوانش را دور ریکی حلقه کرد و او را به دنبال خود کشاند.
***
دهکده آمه، کتابخانه‌ی دانش

رانمارو جلوی راه‌پله‌ی چوبی ایستاد. رئیس قبیله به او اجازه داده بود که یک تکنیک از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #159
مسئول طبقه دستش را سمت کتاب دراز کرد. رانمارو کتاب تکنیک را به او داد. مسئول چشمانش را تنگ نمود:
- باد پاییزان. تکنیک قدرتمندیه. دست روی چیز خوبی گذاشتی.
سمت میزش که نزدیک راه‌پله بود، برگشت. پشت میز یک قفسه پر از کتاب‌های سفید بود. یک کتاب سفید را کنار باد پاییزان گذاشت. دست روی هر دو کتاب گذاشت. هر دو کتاب با نور ملایمی درخشیدند. رانمارو پلک زد. حال دو کتاب باد پاییزان وجود داشت. یکی قدیمی و دیگری نو و دست نخورده. مسئول طبقه دوم کتاب نو را به رانمارو داد:
- بگیرش!
رانمارو کتاب را گرفت و باز کرد که ببیند همان است یا نه. کتاب باز شده میان دستانش به نورهای کوچکی تکه‌تکه شد و درون سرش فرو رفت. رانمارو گنگ ایستاده بود. انگار که از ابتدا باد پاییزان را بلد بود. مسئول کتابخانه گفت:
- بردن نسخ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #160
رانمارو در میان باران سنگین پاییزی با جست‌هایی سریع و پرقدرت در خیابان‌ها و روی خانه‌ها می‌دوید و می‌پرید. در هوا چرخی زد و جلوی دروازه‌های سرخ مدرسه فرود آمد. به ساعتش نگاه کرد:
- 12:50. خوب رسیدم!
با قدم‌های سریعش پله‌ها را بالا کشید. بعد از چند ثانیه جلوی دوجو بود. فوری زیر سقف یورش برد. تنها سر شانه‌ها و کمی از روی کلاهش خیس شده بودند. رانمارو کفش‌هایش را درآورد و وارد دوجو شد. راه سالن‌های تمرین را در پیش گرفت. در نظر داشت که ابتدا به سالن تمرین سنتی برود. در را کنار کشید. یک نفر در داخل بود. رانمارو با دیدن کیتوی تنها در وسط تاتامی‌های چوبی آهی کشید. کیتو گوش‌های مخملینش را سیخ کرد. مردمک چشمان نقره‌ایش باریک و وحشی شده بود:
- چیه؟
رانمارو به او اهمیت نداد. نگاهی دیگر انداخت. در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا