متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12
  • نظرسنجی بسته .

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #171
سابورو دست به سینه شد:
- می‌خوای با جسد ریکی چیکار کنی؟ اون مرده و دیگه به درد نمی‌خوره.
لبان سرخ M به نیشخندی روانی‌گونه کشیده شد:
- اینطور فکر می‌کنی؟
چینی میان ابروان سابورو نشست:
- بله.
M تخت را به دنبال خودش کشید:
- اگه هر کس دیگه‌ای بود هیچوقت خودم رو براش به زحمت نمی‌نداختم... اما این محقق لجوج کسیه که تونسته کد ژنتیکی اون خون رو بشکنه.
سابورو هم به دنبال M راه افتاد. مسیر رفتن M ذره ذره با آن سنگ‌های ریز روشن می‌شد. سابورو آن سنگ‌های درخشان را به خاطرش سپرد. خیلی عجیب بود که آن سنگ‌ها خود به خود روشن می‌شدند و مسیر را نشان می‌دادند.
سابورو مخفیانه سرک کشید تا بلکه چیز بیشتری ببیند اما خارج از مسیر تنها سیاهی، سرما و سکوت انتظارش را می‌کشید. قژقژ چرخ‌های تخت به دل و روده‌ی سابورو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #172
M با سخاوت جواب او را داد:
- سنگ روح. برای بخیه زدن روح به جسم استفاده می‌شه.
سابورو شک نداشت که M بالا خانه‌اش را به قیمت گزافی اجاره داده است اما با اینحال ترجیح داد که باز هم در سکوت به تماشای آن مرد دیوانه که مستقیماً از دل قرون وسطی بیرون آمده بود، بپردازد. M سنگ را داخل قلب ریکی نهاد. قلب ریکی را با دو انگشت خونینش بست. زخم روی قلب به سرعت ترمیم شد. M قفسه‌ی سینه را بست و روی جای زخم دست کشید.
زخم با صدای به هم خوردن گوشت‌ها بسته شد. سابورو همانطور که دست به سینه ایستاده بود به بازوی عضلانی‌اش چنگی زد. شاید M قدرت بازگرداندن مردگان را از دنیای زیرین داشت. تنها فکر آن به تن نیمه شیطان لرزه انداخت. M دست در کیسه برد و چهار سنگ دیگر بیرون آورد اما هیچ‌کدام از آن سنگ‌های روح به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #173
دلشوره‌ی سابورو بدتر شده بود. با چشمان خودش شاهد قدرت رئیس VHO بود. او چگونه می‌توانست حریف آن مرد قدرتمند شود. آیا ایچیرو هم قادر به سرشاخ شدن با M بود یا نه؟ اگر M تصمیم می‌گرفت که به قبیله‌اش حمله کند، کسی بود که بتواند جلوی حمله‌ی او را بگیرد؟! نور سرخ نوشته‌ها شدیدتر از قبل شده بود، به حدی که نور آن سنگ‌های ریز درخشان در برابرش هیچ به حساب می‌آمد.
M در حال احضار روح ریکی بود اما غافل از آنکه روح ریکی، آن سوی کره‌ی خاکی، درست در کنار یک شینیگامی ایستاده بود. روح ریکی سرش را بلند کرد. زمزمه‌ای را شنیده بود؛ اما توجهی نکرد. نگاهی به آکامه انداخت. در طی آن روز آکامه به کلی او را نادیده گرفته بود و با او سخن نمی‌گفت. دخترک درست وسط معبد ارواح، پیچیده در پوست حیوانات به خواب رفته بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #174
آکامه با وحشت از خواب پرید. روح ریکی در هوا با درد پیچ می‌خورد. کلماتی درخشان همانند مار روی تن خاکستری ریکی می‌خزیدند. ریکی دست راستش را با التماس سمت آکامه دراز کرد. در چشمان خاکستری روح‌وارش چیزی جز ترس به چشم نمی‌خورد:
- نذار منو ببرن!
آکامه بدون فکر سمت دست ریکی هجوم برد. کورو سرش را بلند کرد تا ببیند چه خبر است با دیدن روح ریکی و هجوم آکامه سمت او، نعره زد:
- دستشو نگیــر!!!
اما دیگر دیر شده بود. دست آکامه به دست روح ریکی خورد. جسم آکامه از دست ریکی رد شد ولی دست سفید درخشانی در دست ریکی ماند. در کسری از ثانیه هر دو به مکانی نامعلوم کشیده شدند. چشمان آکامه گشاد شده بود. همه چیز مانند نور از برابر دیدگانش عبور کرد. انسان‌ها، خیابان‌های پر از نور، کوهستان‌ها، دریاها و جنگل‌ها؛ همه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #175
صدای کورو از کنارش به گوش رسید:
- اون صدات رو نمی‌شنوه! چون تو یه روحی!
آکامه هراسان سمت کورو برگشت. کورو به ظاهری انسانی درآمده بود. تنها فرقی که کرده بود، این بود که شفاف شده بود؛ ولی آکامه تمام رنگ‌های بدنش را از دست داده بود و با رنگ سفیدی می‌درخشید. نور بدنش هیچ تاثیری در آن تاریکی غلیظ و متعفن نداشت. آکامه بر حسب عادت آب دهانش را قورت داد؛ در واقع نه آبی وجود داشت و نه بدنی:
- اون چیه که دور عمو هست؟!
کورو در کنار سابوروی محو در کار M لیز خورد:
- به اینی که دورش رو گرفته می‌گن هاله. هاله‌ی هر کسی متفاوته. انسان و هیولا با هم توی هاله فرق دارن. هر کدوم رنگ خاص خودشون رو داره.
آکامه نگاه لرزانی به هاله‌ی شیطانی M انداخت:
- پس اون مرد چیه؟
کورو نگاهی خصمانه به مرد مو بلوند کرد و کوتاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #176
فریادهای پر از زجر روح ریکی به قلب آکامه چنگ می‌انداخت. سمت کورو چرخید:
- نمی‌شه این طلسم رو بشکونیم و نذاریم که انجام بشه؟
کورو سمت آکامه در هوا لغزید و ایستاد:
- اگه تمام قدرت‌هات رو بیدار کرده بودی می‌شد؛ ولی الان به زور یک چهارمشون رو به دست اوردی.
شانه‌های باریک و ظریف آکامه پایین افتادند. اگر زودتر کورو را می‌دید و تمریناتش را آغاز می‌کرد شاید عمویش اینگونه کشته نمی‌شد و یا زجر نمی‌کشید. مشتش را فشرد و نگاهش را روی سابورو انداخت:
- چرا عمو سابورو داره با اون خون‌آشام همکاری می‌کنه؟ برای زنده کردن عمو ریکیه؟ یعنی بابام بهش دستور داده؟
کورو با چشمان سرخش سر تا پای سابورو را اسکن نمود:
- فکر نکنم! اون تنها اومده. اگه هیمورا ایچیرو دستور داده بود، خودش هم میومد.
آکامه رو به روی M...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #177
هاله‌ای باریک و سرخ او را در بر گرفته بود و همانند آتش شعله می‌کشید. دو نگهبان قوی‌هیکل انسان او را به دیوار چسبانده بودند. یکی از آنان موهای خون‌آشام را کشید تا رگ‌های گردنش مشخص شود. دو دانشمند در برابر خون‌آشام ایستاده بودند. یکی از آنان سرنگ آماده‌ای را از جیبش در آورد:
- دیونوفول! پنج سی‌سی. توی پرونده‌ی V-709 وارد کن.
دانشمند دومی از دستور اطاعت کرد و با خودکارش که به تخته شاسی وصل بود، روی برگه تندتند اطلاعات را وارد کرد. خون‌آشام با دیدن جلو آمدن آن دانشمند به تکاپوی بیشتری افتاد. نیش‌هایش بلند شده بود برای رهایی از آن اسارت می‌غرید. دو نگهبان زور بیشتری را وارد کردند تا خون‌آشام مهار شود. چشمان سبز وحشی خون‌آشام روی آن سرنگ باریک قفل شده بود. از میان آن نیش‌‌های بلند کلمات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #178
آکامه با درد بازوانش را میان انگشتانش فشرد و لرزید:
- اینجا چه خبره؟!
سرش را بالا آورد و به سلول کنارش خیره ماند. خون‌آشامی با سر تراشیده شده به دیوار شیشه‌ای تکیه زده بود. لبان خشکش قاچ خورده بود و مستقیم در چشمان آکامه می‌نگریست. بدنش مانند کودکان گرسنه‌ی آفریقایی استخوانی بود. گویی روی یک اسکلت پوستی کشیده بودند. لباس سفید آزمایشگاه به تنش زار می‌زد. چشمان عسلی رنگ خون‌آشام در نقطه‌ای دوردست سیر می‌کرد. خون‌آشام لبخندی تلخ به آکامه زد. آکامه از ترس لرزید:
- اون منو می‌بینه!
کورو در کنار آکامه ایستاد . حرف او را اصلاح کرد:
- در واقع اون داره جون می‌ده ارباب! برای همین چیزای بیشتری رو می‌بینه. داره کم‌کم وارد عالم ارواح می‌شه.
چشمان آکامه گشاد شد و به خون‌آشام نگون‌بخت خیره ماند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #179
روح خون‌آشام تنها با کنجکاوی به آکامه می‌نگریست. تا به حال آن دخترک را در مرکز VHO ندیده بود. آکامه از پشت کورو سرک کشید. نگاه لرزانش پر از تشویش و نگرانی بود. روح خون‌آشام امواج نگرانی و ترس را از روح دخترک حس می‌کرد. لبخندی زد و دستش را بالا آورد:
- سلام!
آکامه باز پشت کورو پنهان شد. با اینکه یک خون‌آشام را هم کشته بود، باز از آنها واهمه داشت. دفعه‌ی قبل شانس آورده بود که پای آن خون‌آشام به تکه‌ای سنگ گیر کرده بود. او با تکیه به شانس خوبش توانسته بود از مهلکه جان سالم به در ببرد؛ اما مگر شانس چندبار در خانه‌اش را می‌زد؟ باز نگاهی به روح خون‌آشام انداخت. روح سفید با کمی ناامیدی و اشتیاق به او می‌نگریست. به نظر نمی‌آمد که آن روح سفید قصد حمله به او را داشته باشد. آکامه محکم‌تر به کیمونوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,752
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #180
برای دخترک سخت بود که بدون پیش‌فرض ذهنی به افراد بنگرد. آهسته پلک زد و دوباره به کریستوفر نگریست. روح کریستوفر سفید و پاک بود و مانند روح خودش می‌درخشید. روح خاکستری و تیره‌ی ریکی را به یاد آورد. آن دو روح با هم تفاوت‌های بسیاری داشتند. آکامه زیر لب زمزمه کرد:
- روحش سفیده!
کورو دست راستش را از چنگ دست چپش رهانید:
- باید یاد بگیری که ارواح رو بدون حب و بغض شخصی قضاوت کنی.
آکامه با شرم سرش را پایین انداخت و برخاست اما کیمونوی کورو را رها نکرد. با دقت دوباره روح کریستوفر را مشاهده نمود. روح کریستوفر حتی یک لکه‌ی خاکستری هم روی خود نداشت. ابروانش دوباره در هم گره خوردند. باورش نمی‌شد که کریستوفر روح یک خون‌آشام بوده باشد. لب‌هایش آهسته همدیگر را لمس نمودند:
- چرا دستگیرت کردن؟
کریستوفر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا