متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12
  • نظرسنجی بسته .

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #181
آکامه بیش از این نمی‌توانست شوک‌های وارد شده را هضم و جذب کند. به روح کریستوفر دیور آرما نگاهی انداخت. کورو به او گفته بود که ارواح قادر به دروغ‌گویی نیستند. سرش را میان دستانش فشرد. همه چیز برایش گنگ و نامفهوم شده بود. کریستوفر و پائول و حتی آن دختر اشرافی زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت داشتند. روح کریستوفر موجی از احساسات ناراحتی و همدلی برای آکامه فرستاد:
- تو روح انسانی؟! از خون‌آشاما بدت میاد؟
آکامه کیمونوی سیاه و بلند کورو را رها نمود. به ابروها و بینی‌اش چین‌های عمیقی افتاد:
- من از خون‌آشاما متنفرم. شماها مادرمو کشتین!
احساسات شخصی‌اش همانند سونامی، ساحل امن تفکرش را در هم می‌کوبید. شانه‌های کریستوفر فرو افتاد. خوب درک می‌کرد که چرا آن دخترک از او متنفر است. لبخند غمگینی زد:
- حق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #182
کریستوفر با شنیدن حرف آکامه ترسید و کمی عقب نشست:
- مـمــمنظورت چیه از خوردن؟!
کورو نیشخندی درنده زد و دندان‌های سیاه میله‌ای نوک‌تیزش را بیرون ریخت. روح کریستوفر از دیدن نیشخند کورو مثل ژله می‌لرزید. کورو شانه بالا انداخت و گفت:
- من ارواح گناهکار رو می‌می‌خورم ارباب. ارواح نیک‌کردار به دنیای زیرین می‌رن تا جزای زندگی خوبشون رو ببینن.
کریستوفر با شنیدن حرف کورو کمی آرام شد اما ترجیح می‌داد که از آن موجود عجیب در لباس انسان دوری گزیند. آکامه خط ظریف فکش را کمی خاراند:
- خب پس من باید چیکار کنم؟!
کورو کمی چشمان سرخش را گشاد نمود و آهی کشید:
- ارباب! وظیفه‌ی تو راهنمایی ارواح نیک کردار و بد کرداره. اونایی که خوبن باید به دنیای زیرین برن برای حساب و کتاب جزئی. اونایی هم که بدن رو باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #183
شانه‌های آکامه با نومیدی فرو افتاد. برای اولین بار در چهره‌ی یک خون‌آشام لبخندی درخشان زد. دلتنگی کریستوفر را به خوبی درک می‌کرد. آکامه هم با چشمانی پر از اشک جواب داد:
- حتماً پیداش می‌کنم و بهش می‌گم.
کریستوفر با اشتیاق پا در دالان نورانی نهاد. دالان بعد از ورود روح کریستوفر خود به خود بسته شد. یکدفعه همان خون‌آشام نقابدار زیر زمین در وسط سالن با موجی از نور آبی پدیدار گشت. از پس آن نیم نقاب به اطراف نگاهی انداخت. چیزی را از این طبقه حس نموده بود. آکامه با دیدن آن خون‌آشام ترسید و خودش را در هوا عقب کشید. خون‌آشام تا یک وجبی کورو جلو آمد و هوا را بویید. به نظرش چیزی درست نبود. دو نگهبان با کمال خونسردی از کنار خون‌آشام اشرافی رد شدند. گویی هیچ‌کس او را نمی‌دید. آکامه با وحشت زمزمه کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #184
کورو دور آکامه چرخید:
- نمی‌دونم. بیشتر یه حس درونیه. وقتی که قوی‌تر بشی ناخودآگاه از یه سری چیزا به صورت غریزی دوری می‌کنی. هر چقدر بیشتر غریزه‌ات رو تقویت کنی، بیشتر شانس زنده موندن پیدا می‌کنی.
آکامه با لرز پتوی پوستی را دور خودش پیچید. احساس سرما می‌کرد. اعضای حیاتی بدنش در آن مدت کوتاه به سطح کمترین حرکت خود رسیده بودند. نکات کورو را با جان و دل گوش کرد. اگر کورو زودتر به دادش نرسیده بود چه بسا او نیز همانند ریکی در آن جسم به دام می‌افتاد. سرش را پایین انداخت. تاتامی‌های کف معبد ارواح پوسیده و قدیمی شده بودند. آکامه به خودش پیچید. چرا عمو سابورویش در مقر VHO بود؟! چرا می‌خواستند ریکی را دوباره زنده کنند؟ مگر همکاری با آن سازمان برای اعضای قبیله ممنوع نبود؟ پس چرا سابورو در آنجا حضور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #185
توکیو

رانمارو همراه هانابی سوار بر ماشین مشغول گشت و گذار در خیابان‌های توکیو بود. به ساعت ماشین نگاهی انداخت. هنوز ساعت دوازده شب بود و طبق معمول پر از ماشین و ترافیک و آدم‌های دو پا که با عجله این سو و آن سو می‌شتافتند. هانا آینه‌ی گرد کوچکش را از کف دستی کرم درآورده بود و آرایش ملیحش را چک می‌کرد. رانمارو دستش را روی بوق گذاشت و به راننده‌ای که موس‌موس کنان می‌رفت، با رگ‌های بیرون زده از پیشانی فحش جد و آباء داد.
از چند ماشین لایی کشید و سبقت گرفت. هانا با نگاهی بی‌حالت و ریمل به دست منتظر بود تا رانمارو کمی آرام‌تر براند. رانمارو به صندلی‌اش تکیه زد و پوف بلندی کشید. دست برد تا آهنگی را پلی کند که هانا روی دستش زد:
- تو چته؟!
رانمارو نیم نگاهی سریع به هانا و بعد خیابان کرد و پرسید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #186
چهار جوان او را به دست نشان یکدیگر می‌دادند. آهسته به فورد مشکی نزدیک شدند. یکی از آنها که کلاه گپ مشکی خاردار روی سرش گذاشته بود به هانا طعنه زد:
- هی خانوم خوشگله! با شوگر ددیت اومدی بیرون؟ حیف نیست برا یه پیری آرایش می‌کنی؟
هانا نگاهی قاتلانه به پسر انداخت. خواست جواب پسرها را بدهد که صدای رانمارو از پشت پسرهای جوان آمد:
- سلام آقایون. می‌بینم که ماشین خوشگلم چشتونو گرفته!
چهار پسر برگشتند و به جای یک فرد عادی یک مرد قد بلند و هیکلی را دیدند که با آن زخم چشم چپش که تا پایین صورتش کشیده شده بود بیشتر به یاکوزا می‌مانست. پسرها با دستپاچگی خودشان را از سر راه رانمارو کنار کشیدند. پسر اول با ترس لبخندی زد:
- البته آقا! فورد خوشگلی دارید.
رانمارو همانطور که سیگار برگ نسکافه‌ای را با یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #187
رانمارو ماشین را روشن کرد و در سکوت ادامه داد. هانا شیشه‌ی ماشین را بالا کشید تا هوای سرد پاییزی موهایش را بهم نریزد. رانمارو بی‌مقدمه پرسید:
- هانا؟
هانا سرش را به شیشه‌ی خنک ماشین تکیه زده بود:
- چیه؟
از صدایش بی‌حوصلگی می‌بارید. سیبک گلوی رانمارو بالا و پایین رفت. بوی نسکافه‌ای سیگار در ماشین مانده بود. رانمارو آینه‌ها را چک کرد:
- اگه من یه روز بمیرم چیکار می‌کنی؟
هانا نگاهی متعجب به رانمارو کرد. از پایین تا بالای رانمارو را چک نمود و سپس دست روی پیشانی او گذاشت تا ببیند تب دارد یا نه. ابروی راست رانمارو با تیکی عصبی بالا پرید:
- من مریض نیستم هانا!
هانا که تازه بی‌حسی مسکن را تجربه کرده بود، کیف کرمش را به شکمش فشرد:
- ببخشید. فقط تعجب کردم. آخه معمولاً تو از اینجور حرفا نمی‌زنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #188
هانا آهی غلیظ و پر از درد از دست برادرش کشید. معلوم نبود که رانمارو در غیاب چشمان بقیه چه خلاف‌هایی انجام داده و نداده است. ورود نیمه‌روباه‌ها به دهکده ممنوع بود مگر آنکه آنها را برای تبعید کارهای پلیدشان دستگیر کرده باشند. رانمارو دور از چشم همه یک روباه را در اتاقش نگه داشته بود. هانا پیشانی‌اش را فشرد. کم مانده بود که از اقدامات متهوّرانه‌ی رانمارو سردرد بگیرد.
احتمالاً اگر یک روز آنبو به رانمارو مشکوک می‌شد و او را می‌تکاند، انواع و اقسام جرم‌ها از جیب برادر نابکارش بیرون می‌ریخت. احتمالاً در همان رأی اول دستور می‌دادند که او اعدام شود. هانا سعی کرد که افکار پریشانش را مرتب کند. رانمارو از پله‌های مرمرین بالا رفت و زنگ واحد 24 را زد. زیر لب گفت:
- جای بدی واسه زندگی نیست. البته از سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #189
رانمارو با نفسی وارد آپارتمان یک خوابه‌ی میکایلا شد. با دقت به اطراف نگاه کرد. بوی چسب کاعذ دیواری هنوز در خانه بود. میکایلا در همان روز چند نفر را استخدام کرده بود تا گندی که روی دیوار بالا آورده بود را پاکسازی کنند. یک دست مبلمان راحتی جدید هم برای خانه‌اش سفارش داد تا خانه‌اش از مدل خالی بودن درآید. میکایلا با دست مبلمان را نشان رانمارو داد:
- راحت باش.
رانمارو از پس عینک دودی نگاهی عاقلانه به میکایلا کرد و خواست جواب دندان‌شکنی بدهد که کمرش با درد ریزی تیر کشید. ناخودآگاه کمرش را سیخ کرد. هانا از پشت کمرش را نیشگون گرفته بود. دخترک چشم آبی لبخندی ملیح زد:
- ممنون میکا!
رانمارو ترجیح داد که از تیررس هانا به دور باشد. روی یک مبل تک نفره رها شد. می‌توانست بوی نویی را از مبل‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,759
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #190
هانا بسته‌ای کارت ورق در آورد و با لبخندی گفت:
- چطوره همون وقتی که بازی می‌کنیم گپ بزنیم؟
میکایلا بسته‌ی کارت را از هانا گرفت:
- ایده‌ی خوبیه.
شروع به بر زدن کارت‌ها کرد. رانمارو با دیدن بر زدن عادی او آهی کشید:
- بدش من بلد نیستی. اون طوری بر نمی‌زنن!
میکایلا حق به جانب کارت‌ها را دست رانمارو سپرد. رانمارو کارت‌ها را قاپید. ابتدا یک خال دو را جدا کرد و مابقی را میان انگشتانش به پرواز درآورد. میکایلا ابروانش را بالا داد و با تعجب به کارت‌هایی که به همه جهت پرواز می‌کردند و با انگشتان فرز رانمارو دوباره جمع می‌شدند، خیره ماند. انگار که رانمارو داشت با انگشتانش جادو انجام می‌داد. میکایلا بر خلاف میلش کار رانمارو را تحسین کرد:
- کارت خوبه!
رانمارو سه دست را پخش کرد:
- شروع کنید!
هانا ابتدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا