• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه دوم فانتزی رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 8 47.1%
  • خوب

    رای 5 29.4%
  • متوسط

    رای 1 5.9%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 1 5.9%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 1 5.9%
  • آکامه

    رای 3 17.6%
  • کیتو

    رای 1 5.9%
  • رانمارو

    رای 2 11.8%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 1 5.9%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    17

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
812
پسندها
4,546
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #321
روح‌خوار دیوانه شد:
- تمومش کن جـ...!
غرّید:
- نمی‌خوام با توی آشغال بمیرم!
رگ‌های طلایی چون ریشه‌های نور، آرام‌آرام بر پوست آکامه خزیدند. اشک می‌ریخت، می‌ترسید، اما مانترا را قطع نکرد. در بیرون میدان، ایچیرو با گلویی پاره فریاد می‌زد. صورتش کبود شده بود. تارها چنان محکم پیچیده بودند که حتی نمی‌توانست نفس عمیق بکشد.
با نعره‌ای جان‌کَن، تمام وجودش را کشید تا تارها را بسوزاند، اما آن لعنتی‌ها به سختی در برابر آتش تسلیم می‌شدند.تمام شینوبی‌های دهکده، با نفس‌های حبس‌شده، چشم به آکامه دوخته بودند؛ چه آنان که او را می‌شناختند و چه آنان که تنها نام نحوست و بدیمنی‌اش را شنیده بودند. اکنون، همه آرزو می‌کردند که این دخترک لرزان، موفق شود.
شیرو دیوانه‌وار به مانع می‌کوبید. زمین می‌لرزید. له‌له‌زنان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ghasedak.

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
812
پسندها
4,546
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #322
آکامه با تکیه به بدن بی‌حال کورو و با تنی در حال فروپاشی برخاست. تعادلی در ایستادن نداشت. تنها بدن عظیم روح‌خوار سیاه بود که تعادلش را تأمین می‌کرد. بلند شد. نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد. شیرو برگشت. برای لحظه‌ای واقعاً جا خورد. دندان‌های بلندش را روی هم فشرد. از حشراتی که جای خودشان را نمی‌دانستند متنفر بود. صدایش از خشم ترک برداشت:
- چرا نمی‌میری؟!
آکامه چیزی نگفت و نگاهی خنثی به او انداخت. اصل عدالت را فراموش نکرده بود. برای لمس کردن آن داس می‌بایست تمام احساساتش را دور می‌ریخت و به چشم یک ناظر به بقیه می‌نگریست. شیرو دیگر طاقت نیاورد. با نعره‌ای وحشیانه به سمتش هجوم آورد تا برای همیشه نسل آکیاما را از روی زمین بکند. در همان لحظه، آکامه دستش را گشود. تنها یک متر مانده بود تا آکامه توسط آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ghasedak.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا