• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: بال‌های سقوط | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Kuroyami
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 69
  • بازدیدها بازدیدها 13,111
  • برچسب‌ها برچسب‌ها
    the kingdom of vampire
  • کاربران تگ شده هیچ

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 60.0%
  • خوب

    رای 1 10.0%
  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 1 10.0%
  • ریجس

    رای 2 20.0%
  • سیریوس

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 1 10.0%
  • مارکوس

    رای 0 0.0%
  • هکتور

    رای 0 0.0%
  • هریس

    رای 0 0.0%
  • گاجوتل

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 0 0.0%
  • کیتو

    رای 0 0.0%
  • رانمارو

    رای 0 0.0%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • دیدارا

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    10

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #31
پادشاه آرام پلک زد. هنوز می‌توانست جمجمه‌ی ناهائیل را زیر پای آن مردک ملعون ببیند. این چه نفرینی بود که جای عزیزانش را می‌ستاند و از جان او چشم پوشی می‌کرد؟! آهی لرزان سر داد و نفس عمیقی کشید. از این دنیا خسته بود. بیشتر اوقات به نیمه جاودانگی‌اش لعنت می‌فرستاد. آنقدر بزدل بود که جرئت خودکشی نداشت.
بارها به دنبال حریفان قدر گشت اما هیچ‌کدام لیاقت کشتن او را نداشتند. در فضای معدن سابق جلو رفت. بوی عجیبی ریجس را از منجلاب خاطرات بیرون کشید. پره‌های بینی استخوانی‌اش چند بار لرزید. حواس پنجگانه‌ی او بخاطر سن بالایش یک سر و گردن از بقیه همنوعانش قوی‌تر بود. طولی نکشید که منبع بو را یافت. بینی‌اش با انزجار چین خورد:
- گرگینه!
نفرتش از آن جانوران نفرین شده قدیمی و عمیق بود. به حدی که نمی‌توانست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #32
آهسته پلک زد. مایع گرمی به صورتش پاشید. صدای نعره‌های پر از درد او را به خود آورد. سعی کرد که بلند شود. جنگ کاملاً یک طرفه بود. چشم گرداند. چوبدستی درست در پنج متری‌اش روی زمین افتاده بود. از میان گروهشان تنها دیلان مشغول مقاومت و رد و بدل کردن طلسم بود.
مارگارت با وحشت چهار دست و پا سمت چوبدستی‌اش رفت. صدای نعره‌ی دردآلود دیلان برخاست.
دست مارگارت به چوبدستی رسیده بود که چکمه‌ای سیاه و براق با گلدوزی‌های رز طلایی در برابر دیدگانش روی چوبدستی ظاهر شد. بدن مارگارت می‌لرزید. اشک درماندگی از دیدگانش فرو چکید. سر لرزانش را بالا برد و خیره به آن چشمان دوزخی ماند. آب دهانش را قورت داد:
- خـ...ـوا...هـ...ـش... می...کنم... مـ...ـن... نمی...خـ...ـوام... بـ... بـ...ـمیرم.
پادشاه با قدرت و غرور از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #33
×شبگرد چهارم×

«آغازی بر خاکستر برف»

ریجس با حیرت به کلبه‌ی میان درختان خیره شده بود. مشخص بود که آن کلبه نوساز است. بوی الوارهای راش سفید حتی از این فاصله به مشامش می‌رسید. این محل جدید زندگی‌اش بود؛ البته تا پنج سال آینده. بعد از آن باید پا به فرار می‌گذاشت. اما باید به کجا می‌گریخت؟
طبق چیزهایی که از ناهائیل آموخته بود، سراسر والاکیا در اختیار جادوگران قرار داشت. جز منطقه‌ی کوچک خودمختاری که در شمال کشور وجود داشت که آن هم زیر نظر خاندان‌های مختلفی بود.
ریجس با فشار طناب راه افتاد و سمت آن خانه رفت. اریا جلوی آن خانه از روی گرگینه‌ی سیاهش پیاده شد. جلوی ریجس آمد. سرش به زور به گردن ریجس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #34
نگاهی به آسمان روشن انداخت. یک هفته طول کشیده بود تا از آن معدن سنگ مانا به کلبه‌ی اریا فالان برسد. نور آفتاب خستگی‌‌اش را دو چندان ‌می‌نمود. تنها دلش می‌خواست که در جایی زیرزمین، آرام و بی‌دغدغه دور از نور خورشید بخوابد. نگاهی به انگشتر دستش کرد. یاد یولیان در طی این سال‌ها از خاطرش محو نشده بود. هنوز می‌توانست تک‌تک حرکات و سکنات یولیان را به یاد بیاورد.
نور آفتاب از لابه‌لای شاخ و برگ پرطراوت درختان والاکیا روی پوست سفید و رنگ‌پریده‌اش می‌تابید. آهسته پلک زد. می‌توانست نگاه خیره‌ی اریا را روی خود حس کند. چرخید و چشم در چشم اریا شد. آن زن حیایی نداشت. اریا تکیه‌اش را از چهارچوب در عقب کلبه برداشت. یک جفت صندل چرمی و لباسی سفید و بلند در دست داشت. به ریجس رسید و آنها را روی زمین پرت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #35
چشمان آبی ریجس تا آخر گشوده شد. فکر می‌کرد که حتماً اشتباه شنیده است. خنده‌ی لطیف اریا به شک ریجس دامن زد. اریا جواب ایسل را داد:
- از جناب مرلینوس شنیده بودم که اگه یه شوک بزرگ به یکی از اون زالوها، موقع مرگشون بدی خونشون قوی‌تر از حالت عادی می‌شه.
ایسل قهقهه‌ای دیگر زد:
- آره! فرض کن که اون احمق داره با عشق نگات می‌کنه ولی تنها چیزی که منتظرشه یه چاقو تو قلبشه.
ریجس خیره به تیشه مانده بود. اریا آخرین ضربه را به قلب ریجس وارد کرد:
- اون پخمه فکر کرده که من واقعاً عاشقشم. هه‌هه‌هه! بی‌صبرانه منتظر چهار سال دیگه‌ام که قیافه‌اشو ببینم.
ریجس آرام خم شد و تیشه را برداشت. چشمانش در سایه‌ی تاریکی فرو رفته بود. بلکی درکی از این صحنه نداشت. آن گرگینه نهایتاً می‌توانست احساسات را بو بکشد. درک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #36
چهار سال بعد

ریجس با نفس‌نفس دلو را در چاه انداخت و آخرین سطل را بالا کشید. حس می‌کرد که جانش در حال بالا آمدن است. در این یک هفته‌ی آخر مانده به روز تولدش، حس مریضی داشت. بدنش داغتر از حد عادی بود. دمای بدنش به حد دمای بدن انسان‌ها رسیده بود و مدام عرق می‌کرد. جادو در درونش بیداد می‌نمود و همانند جزر و مد دریا می‌خواست ساحل جسمش را بشکند و شورش کند.
به آسمان تاریک نگاهی انداخت. اولین دانه‌های برف زمستانی شروع به نشستن کرده بودند. ریجس مریض و بدحال، یولیان را به یاد آورد. یولیان به او گفت که با اولین برف زمستان صدای جیغ به دنیا آمدنش را شنیده است. ریجس به زحمت بشکه را برداشت. قوای بدنی‌اش پایین آمده بود. بشکه را با نفس‌هایی خشن مانند گراز وحشی به ایوان رساند. آب چند بار شتک زد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #37
اریا اعتماد ریجس را با یک قطره از خون خودش در روی حکاکی پاسخ داد. در کمتر از یک ثانیه زنجیرهایی آتشین از درون دایره بیرون آمدند و ریجس را مهار کردند. ریجس وحشتزده به اریا خیره ماند:
- اینجا چه خبره؟
اریا چاقوی نقره‌ای از کمربندش بیرون کشید و با چهره‌ای یخزده گفت:
- تو یه کودنی! واقعاً فکر کردی که یه ساحره عاشق یه زالو مثل تو می‌شه؟
قطره اشکی از چشمان آبی ریجس پایین افتاد:
- نه... این... امکان نداره!
لبخندی درنده لب‌های صورتی اریا را دیوانه‌وار به اطراف کشانید. اریا بالاخره چهره‌ی اصلی خودش را نشان داد. بیشتر شبیه دیوانه‌ای سادیسمی بود که از درماندگی دیگران لذت می‌برد. اریا قهقهه‌ای روانی‌گونه زد:
- وای! قیافه‌شو ببین! داره دیوونه می‌شه.
آیسل هم در کنار اریا ایستاده بود و از مراحل سلاخی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #38
ریجس با نفس‌هایی درمانده عضو جدید بدنش را تکان داد. بال‌های چرمی بزرگ با صدای مهیبی تکان خوردند. صد و هشتاد سال از زمان به دنیا آمدن هر بت‌پایر طول می‌کشید تا بدنشان برای جادو و قدرت پرواز تکامل بیابد. ریجس با نفس‌هایی خشن برخاست و سرش را بلند کرد. بدنش با خون دشمنانش غسل تعمید داده شده بود. ریجس سرش را بلند کرد و قهقهه‌ای سرخوشانه سر داد. بال‌هایش را بر هم کوفت و اسباب خانه را بهم ریخت.
نگاه ریجس با نگاه شیشه‌ای و مرده‌ی آیسل گره خورد. ریجس دستش را به علامت خداحافظی به جسد ساحره تکان داد:
- شب خوبی خوبی بود تفاله! ولی ببخشید که نمی‌شد دوباره تکرارش کرد! دارم می‌رم سر وقت بقیه‌تون. دخترای دیگه‌ی خونواده‌ی فالان منتظرمن!
آن شب ریجس بار سفر طولانی‌اش را از خانه‌ی اریا فالان بست و به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #39
× شبگرد ششم ×

«ویچ کرافت»

پادشاه رو به نقشه گلدوزی شده از سرزمین والاکیا در میان سرزمین‌های دیگر چشم دوخته بود. دستانش را از پشت به هم گره زد. هر هشت دوک بزرگ امپراطوری روی سریرهای خود نشسته بودند. ژنرال هریس با چشمان زردش به فرمانده گارد سلطنتی، گاجوتل، علامت داد که چیزی بگوید تا این سکوت منحوس شکسته شود. گاجوتل کمر راست کرد و خودش را به آن راه زد. هریس آهی کشید و بی‌صدا به گاجوتل فحشی داد:
- پیرمرد بزدل!
گاجوتل چشمان خاکستری‌اش را تنگ کرد. تسویه حساب را با شاگرد سابقش برای وقتی دیگر گذاشت. مارینوس وانمود کرد که در حال خواندن مطالبی مهم در پرونده‌ی جلوی دستش است. احتمالاً چند سالی طول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
800
پسندها
4,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #40
نگاه وحشی هریس روی مارینوس برگشت. مارینوس جا خورد. از لحاظ قدرت قابل قیاس با اژدهای طلایی امپراطوری نبود اما با این حال عقب نکشید. خودش را در برابر آن چشمان زرد درنده‌خو، یکه و تنها حس می‌کرد؛ گویی در برابر یک گرگ آلفای قدرتمند ایستاده است. عرق سردی از تیغه‌ی کمرش سر خورد. هریس هوا را بو کشید. به خوبی می‌توانست بوی ترس مشاور تازه وارد را حس کند. مارینوس چهره‌اش را سرد و بی‌روح نگه داشته بود ولی هریس بوی ترس را از چشمان مردد او می‌خواند. ژنرال پوزخندی درنده زد. نیش‌های خشنش بلندتر از حالت عادی شده بودند:
- و اگه نسنجم؟
ضربه‌ی کف دست پادشاه بر روی میز همه را از جا پراند:
- دستور جمع شدنتون رو دادم برای حل این مشکل! نه اینکه دعواهای مزخرف و بچگانه‌ی شماها رو ببینم!
صدای دورگه و خشم‌آلود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا