- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 797
- پسندها
- 4,575
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #41
هریس لبانش را تر کرد و با نیشخندی به رفاهزدگی برینتون طعنه زد:
- شنیدم که بهترین و نرمترین تختخواب توی حراجی پایتخت به شما فروخته شده. میتونم بپرسم اون تخت قبلی چه بلایی سرش اومد؟ به شخصه تصور میکنم که از ابهت شما شکسته باشه.
همهی دوکها از طعنهی هریس کم و بیش خندیدند. تنها پادشاه بود که با صورتی یخی رو به نقشه ایستاده و بود و آه میکشید. جلسهای نبود که با کلکل میان دوکها پایان نیابد. برینتون با دستمال ابریشمی صدفی، عرق پیشانیاش را زدود. گونههای برجستهی تپلش از شدت شرم سرخ شده بود. هر چه او خپل و چاق بود، ژنرال عضلانی و چهارشانه بود. کم مانده بود که دکمههای طلایی جلیقهی بنفش تیره برینتون به اطراف پرت شود. برینتون لبخندی دستپاچه زد:
- اون... البته که نه. همسرم سیرا کمی...
- شنیدم که بهترین و نرمترین تختخواب توی حراجی پایتخت به شما فروخته شده. میتونم بپرسم اون تخت قبلی چه بلایی سرش اومد؟ به شخصه تصور میکنم که از ابهت شما شکسته باشه.
همهی دوکها از طعنهی هریس کم و بیش خندیدند. تنها پادشاه بود که با صورتی یخی رو به نقشه ایستاده و بود و آه میکشید. جلسهای نبود که با کلکل میان دوکها پایان نیابد. برینتون با دستمال ابریشمی صدفی، عرق پیشانیاش را زدود. گونههای برجستهی تپلش از شدت شرم سرخ شده بود. هر چه او خپل و چاق بود، ژنرال عضلانی و چهارشانه بود. کم مانده بود که دکمههای طلایی جلیقهی بنفش تیره برینتون به اطراف پرت شود. برینتون لبخندی دستپاچه زد:
- اون... البته که نه. همسرم سیرا کمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش