- تاریخ ثبتنام
- 6/8/22
- ارسالیها
- 1,981
- پسندها
- 4,656
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 17
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #21
با دیدن مش قربان لبخند خستهای میزنم که در جوابم لبخند پر مهری میزند.
- خسته نباشی باباجان.
- سلامت باشید مش قربان. چرا هنوز بیدارید؟
دست بر روی پیشانیاش میکشد و با چهرهای نگران و مضطرب میگوید:
- نگران یاسینم. زنگ زدم بهش جواب نداد. نمیدونم کجاست. حاج خانم هم میگه تا یاسین نیاد مگه میتونم سر روی بالشت بذارم.
در دل برای یاسین خط و نشان میکشم و آرام میگویم:
- شماره دوستی ازش ندارید؟
- دارم ولی اونم جواب نداد.
- میشه شماره رو به من بدید؟
- بیا باباجان.
و سپس اسم و شهرت و شماره را برایم خواند.
پس از ذخیره کردن با آن تماس میگیرم و کمی از مش قربان فاصله میگیرم.
- الو.
- سلام.
- ببخشید، چند لحظه صبر کنید.
با صداهایی که در گوشی میپیچد متوجه میشوم که پسر جای خوبی نیست فقط امیدوارم...
- خسته نباشی باباجان.
- سلامت باشید مش قربان. چرا هنوز بیدارید؟
دست بر روی پیشانیاش میکشد و با چهرهای نگران و مضطرب میگوید:
- نگران یاسینم. زنگ زدم بهش جواب نداد. نمیدونم کجاست. حاج خانم هم میگه تا یاسین نیاد مگه میتونم سر روی بالشت بذارم.
در دل برای یاسین خط و نشان میکشم و آرام میگویم:
- شماره دوستی ازش ندارید؟
- دارم ولی اونم جواب نداد.
- میشه شماره رو به من بدید؟
- بیا باباجان.
و سپس اسم و شهرت و شماره را برایم خواند.
پس از ذخیره کردن با آن تماس میگیرم و کمی از مش قربان فاصله میگیرم.
- الو.
- سلام.
- ببخشید، چند لحظه صبر کنید.
با صداهایی که در گوشی میپیچد متوجه میشوم که پسر جای خوبی نیست فقط امیدوارم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر