بر آستان جانان گــر سر تـوان نهادنبه قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت
با آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکردیبر آستان جانان گــر سر تـوان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
به قیاس در نگنجی و به وصف در نیاییبا آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از یاد، کجایی؟
با غیر نوشد جام می اغیار گیرد دست ویبه قیاس در نگنجی و به وصف در نیایی
متحیرم در اوصاف جمال وروی زیبت
بگذار سر به سینه من تا کا بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر درکمند را
بگذار سربه سینه من تا بگویمت اندوا چیست، عشق کجامست، غم کجاست
«فریدون مشیری»
بی ما نشسته ای تو و ما با خیال توبگذار به دنبال تو خود را بکشانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجبیآنکه بخواهم دادمت از دست!
بیآنکه بخواهی دلتنگم خواهی شد